سه قرن، خون و جنون
اینها چند نمونه از هزاران حادثه خونین در افغانستان است که وقتی انسان منصفی تاریخ این کشور را ورق میزند، در شوک و حیرت فرومیرود که حاکمان آن چگونه اساس و بنیاد این کشور را با خون و جنون بنا کردهاند که با گذشت نزدیک به سه قرن، هنوز بیارزشترین چیز در افغانستان، جان انسانها است. آیا واقعیت غیراز این است؟

اگر تاریخ معاصر افغانستان را خلاف روایت رسمی و دولتی ورق بزنیم، با صحنههایی روبرو میشویم که انسانیت از خواندن و شنیدن آن خجل میشود. اکنون که باردیگر وارثان «سه قرن، خون و جنون» طالبان در ولایت دایکندی فاجعه خلق کرده و شماری از غیرنظامیان را به شهادت رساندهاند، چند واقعه از مسلّمات تاریخ را به عنوان مشت نمونه خروار باهم مرور میکنیم.
در سال ۱۱۳۷هجری قمری، کاخ «فرحآباد» اصفهان آبستن حادثهای بود که جزو فجایع انسانی در تاریخ ثبت شده است. در یکی از روزهای همین سال، «شاه محمود هوتک» فرزند «میرویس» که در کاخ سلطنتی به سر میبرد، ناگهان شمشیر از نیام کشید و ۳۹ تن از زنان و کودکان حاضر در کاخ را قطعهقطعه و پارهپاره کرد. با اینکه مورخان و محققان سالها است کوشیدهاند علت این کار را بدانند، اما موفق به کشف این راز نشدهاند جز این که بگوییم طینت و خصلت او چنین بوده است.
یکی از حوادث خونین دیگر که پنج سال بعداز این رویداد توسط «اشرف» پسر عموی محمود هوتک رقم خورد، هنگام فرار او از اصفهان به سوی قندهار بود. او در سال ۱۱۴۲هجری قمری در حین فرار، همه زنان و اعضای بیگناه حرمسرا را به جز دو تن که یکی از آنان مادر محمود همسر میرویس بود، از دَم تیغ گذراند. با اینکه در تاریخ رقم زنان قربانی ذکر نشده است ولی با توجه به ظرفیت حرمسراها در گذشته، نباید این قربانیان از ۲۰ نفر کمتر بوده باشند.
حادثۀ دیگری که آن هم غیرمترقبه بود، به سال ۱۱۶۰هجری قمری بر میگردد. در این سال ناگهان احمدشاه دُرانی دستور داد که سه تن از بزرگان قومی به اسامی «نورمحمدخان علیزی»، «میاندادخان اسحقزی» و «عبدالرحمانخان بارکزی» به دلیل مخالفت با وی، زیر پای فیلان انداخته شوند. دو نفر اول کشته شدند و نفر سوم با تن کوفته و استخوانهای شکسته زنده ماند. محمود الحسینی، منشی و واقعهنگار احمدشاه درانی، جزئیات این داستان را در صفحۀ ۶۶ کتاب «تاریخ احمدشاهی» ذکر کرده است.
حادثۀ خونین غیرمنتظرۀ دیگر به سال ۱۱۸۶هجری قمری بر میگردد. در این سال احمدشاه درانی در گذشت و بر سرجانشینی او، بین «تیمور» و «سلیمان» دو تن از فرزندان او اختلاف پیدا شد. یکی از وزیران مطرح دوره احمدشاه درانی شخصی به اسم «شاهولیخان بامیزایی» بود. بامیزایی با اینکه در نخست برای پادشاهی سلیمان دامادش تلاش کرد، اما سرانجام سلطنت تیمور را به رسمیت شناخت. وقتی تیمور از هرات عازم قندهار بود، بامیزایی برای استقبال از او، عازم منطقه فراه شد اما تیمور در یک تصمیم غیرمترقبه، دستور داد که بامیزایی و دو تن از فرزندانش گردن زده شوند. حکم به زودی اجرا شد و همه را در بهت و حیرت فرو برد.
ماجرای خونین دیگر به سال ۱۲۱۴هجری قمری برمیگردد. در این سال «شاه زمان» فرزند تیمور که در قندهار به سر میبرد، اطلاع یافت که چند نفر از سران قزلباش و بارکزی قصد توطئه علیه او را دارند. شاه بدون وارسی و تحقیقات، افراد متهم را نزد خود احضار کرد و در همان مجلس دستور داد که سرهایشان را از تن جدا کنند. جلادان نیز بلافاصله فرمان شاه را اجرا کردند و اجساد متهمان را در وسط شهر قندهار به دار آویختند.
ماجرای دیگر از غافلگیری مرگبار در تاریخ افغانستان، به شاه خوشنام این کشور بر میگردد. امیر حبیبالله خان در سال ۱۹۱۹ در منطقه «کلهگوش» لغمان از توابع ننگرهار قدیم، شبهنگام به ضرب گلولۀ فرد ناشناس کشته شد. ترور حبیبالله خان در یک توطئۀ درونخاندانی انجام شد، اما به خاطر گُم کردن رد پای طراحان اصلی این حادثه، کرنیل «شاه علیرضا خان» را به کشتن حبیبالله خان متهم کردند. او را برای محاکمه به «سلامخانۀ» کابل آوردند، اما قبل از اینکه متهم از خود دفاع کند و به صورت رسمی قاتل شناخته شود، امانالله خان در یک اقدام غیرمنتظره، امر «برچهپک» داد و سربازان شاهی، شاه علیرضا خان را با برچه و کارد، قطعهقطعه کردند. در همین لحظه، شخصی به اسم جنرال «میراحمد مولایی» نیز حاضر بود. مولایی در صفحۀ ۳۵ جلد اول کتابش که «خاطرات و تاریخ» نام دارد، جزئیات این صحنۀ دلخراش را تعریف کرده است.
اینها چند نمونه از هزاران حادثه خونین در افغانستان است که وقتی انسان منصفی تاریخ این کشور را ورق میزند، در شوک و حیرت فرومیرود که حاکمان آن چگونه اساس و بنیاد این کشور را با خون و جنون بنا کردهاند که با گذشت نزدیک به سه قرن، هنوز بیارزشترین چیز در افغانستان، جان انسانها است. آیا واقعیت غیراز این است؟
مرادی