پس از تسلط طالبان بر افغانستان در سال ۱۴۰۰، تغییرات عمیقی در ساختار اجتماعی و فرهنگی کشور به وجود آمده است. این گروه با اعمال محدودیتهای شدید بر آزادیهای فردی، بهویژه برای زنان و اقلیتهای مذهبی، فضای فرهنگی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. انتقامگیری از اعضای خانواده و دوستان منتقدان رژیم، تحقیر ارزشهای نوین، ایجاد فضای ترس و ترجیح دادن سکوت بر گفتوگو از مهمترین تغییرات اجتماعی است که در بیش از سه سال سلطه طالبان بر افغانستان شکل گرفته است. این تغییرات چنان عمیق بوده که صاحبنظران و کارشناسان حوزههای تخصصی نیز از گفتوگو با رسانهها خودداری میکنند. شهروندان عادی نیز به دلیل ترس از طالبان و بازجویی در حوادث احتمالی، در مورد اتفاقات ماحولشان ابراز نظر نمیکنند. تغییر شکل و روند دفترداری و برگشت تفدانی به ادارههای دولتی، گذاشتن ریش و موهای دراز و عدم تفکیک چهره ظاهری مردم از طالبان، از تغییرات عمده در سه سال گذشته به شمار میرود.
گزارش ذکر شود، میگوید که تغییرات فرهنگی و ظاهری زیادی را در این شهر پس از تسلط طالبان شاهد بوده است. او به نحوه پوشش و چهره مردم اشاره میکند و میگوید: «گاهی اوقات تفکیک میان طالبان و مردم عادی مشکل به نظر میرسد. پوشیدن کلاه پیشباز قندهاری، لنگی و گذاشتن ریش بهصورت گسترده رواج یافته است، اما خستهگی و بیکاری را میتوان به وضوح در سیمای مردم مشاهده کرد.»
این باشنده کابل میگوید: «وقتی به ادارات دولتی تحت کنترل طالبان مراجعه میکنید، وضعیت تأسفباری را میبینید. در کنج و کنار اداره، تفدانی را مشاهده میکنید و رؤسای ادارات بهصورت کاملاً عادی نسوار را در مقابل افراد در تفدانی تف میکنند، بهگونهای که تا سه روز اشتهای شما بند میشود. داشتن موهای بلند، ریشهای دراز و یا کلاه پیشباز قندهاری نشاندهنده این است که فرد، مامور حکومتی است. خشتکهایشان [طالبان] کشال و ایزاربندشان نیز از زیر پیراهن قابل مشاهده است.»
پیش از این، مراجعهکنندهگان در نهادهای دولتی بارها از برخوردهای قومی و تبعیضآمیز طالبان شکایت کردهاند. آنان طالبان را به قومگرایی و تبعیض زبانی متهم میکنند و میگویند که رفتار دوگانه این گروه در قبال شهروندان، موجب شده است که اقوام غیرپشتون خود را در حاشیه ببینند.
محمد (مستعار) یکی از باشندههای شهر کابل، در مورد برخورد طالبان در نهادهای دولتی میگوید: «وقتی با شما صحبت میکنند، احساس میکنید سالهاست از ایشان بدهکار هستید. چنان مغرور و با عصبانیت با شما برخورد میکنند که از مراجعه به اداره دولتی پشیمان میشوید
میکنند که از مراجعه به اداره دولتی پشیمان میشوید. تعصب را به وضوح در رفتار و برخورد ماموران حکومتی مشاهده میکنید. اکثریت مطلق ماموران بلندپایه تا پایینرتبه پشتون هستند. وقتی شما به زبانی غیر از پشتو صحبت کنید، نه اطلاعات درستی ارایه میکنند و نه با شما رفتار انسانی دارند. اما اگر یک مراجعهکننده پشتون در کنار شما باشد، با احترام و استقبال بیشتری با او برخورد میکنند.»
ترس از رسانهها و توبیخ مصاحبهشوندهگان
رسانهها در افغانستان با چالشهای جدی مواجه شدهاند. سانسور و اعمال محدودیتهای شدید بالای خبرنگاران، بهویژه زنان و منع عکاسی و فلمبرداری باعث کاهش آگاهی عمومی و مختل شدن تبادل اطلاعات شده است. بازداشت خبرنگاران، بازجویی از کاربران شبکههای اجتماعی و ترس از تحقیر و شکنجه، مردم را به سکوت و انزوا کشانده است، بهگونهای که برای انجام یک مصاحبه به سختی میتوان فردی را پیدا کرد که با رسانهها صحبت کند.
روستایی، یکی از خبرنگاران در حوزه شمال کشور، میگوید بسیاری از افرادی که اطلاعات را با خبرنگاران شریک میسازند، از سوی طالبان بازداشت و شکنجه میشوند. او میافزاید: «برخی افراد که حتا بدون انتقاد از رژیم با رسانهها مصاحبه کردهاند، وقتی حادثهای اتفاق میافتد و طالبان تلاش میکنند از نشر آن جلوگیری کنند، مورد تحقیق قرار میگیرند تا مشخص شود آیا آنها اطلاعاتی را شریک ساختهاند یا خیر. این کار باعث سکوت جمعی شده است.»
امید، یکی از خبرنگاران، میگوید که با تسلط طالبان، تصور از رسانههای داخلی بهعنوان بازتابدهنده صدای مردم تغییر کرده و اکنون این رسانهها به صدای رژیم حاکم تبدیل شدهاند. به گفته او، رسانهای که میخواهد بقای فعالیت خود را در افغانستان حفظ کند، نمیتواند صدای مردم باشد. او تاکید میکند: «شما بروید محتوای مطالب منتشرشده رسانهها را ببینید، امکان ندارد که کلمه نقدی بازتاب داده شده باشد. همه به ستایش رژیم طالبان میپردازند و از رنگآمیزی یک دیوار یا خطکشی یک جاده، دهها گزارش تهیه میکنند.» این خبرنگار میگوید: «ما خبرنگار نیستیم، نقلقولنگار هستیم. والله.»
زبان و گفتوگو
فضای ترس و ناامنی بر نحوه گفتوگو و تعاملات اجتماعی نیز تاثیر گذاشته است. بسیاری از مردم به دلیل ترس از سرکوب، از بیان نظرات و احساسات خود اجتناب میکنند. این سکوت نهتنها بر روابط فردی تاثیر میگذارد، بلکه باعث ایجاد فضای اجتماعی سرد و بیاعتمادی میشود.
مصطفا، یکی از باشندهگان بدخشان، میگوید که ترس از بازداشت، سرکوب و توبیخ، زبان مردم را بسته است. او میافزاید: «از ترس اینکه آفت طالبان به کسی نرسد، مردم حتا از بیان نظرات و احساسات خود با دوستان در یک جمع خودداری میکنند؛ چون میترسند که مبادا جاسوس طالبان در میان آنها باشد. یک نوع بیاعتمادی رواج یافته و این وضعیت خطرناک است.»
احساس ناامنی
احساس ناامنی و عدم ثبات اجتماعی بر زندهگی روزمره مردم سایه افکنده است. نارضایتی عمومی و حس بیکفایتی در برابر چالشهای روزمره، به کاهش روحیه اجتماعی و ایجاد فضایی از یأس و ناامیدی منجر شده است. با وجود ادعای طالبان در تامین امنیت سرتاسری در کشور، شهروندان میگویند که احساس ناامنی تنها به ترس از جنگ محدود نمیشود، بلکه ترس از صدا و سایه آدمی، نوعی دیگر از ناامنی است. به گفته آنان، مردم در خوف و هراس به سر میبرند و هیچ نوع احساس امنیتی نسبت به جان خود ندارند و نیز احساس میکنند تحقیر شدهاند.
گفتنی است که تاثیر طالبان بر زندهگی و تعاملات اجتماعی در افغانستان، یک سکوت تلخ و نارضایتی مرگبار را به همراه داشته است. محدودیتها و فشارهای فرهنگی باعث ایجاد فضای ناامن و بیاعتماد شده است. با این حال، تلاشهای جامعه برای حفظ هویت فرهنگی خود نشان میدهد که امید و اراده برای مقاومت هنوز زنده است.
احمد مختار قادری