آیا طالبها قانع میشوند؟
اگر طالبان بخواهند، راههای متعددی برای حل سیاسی وجود دارد. آتشبس دایمی، شریکسازی قدرت و شرکت در انتخابات به صورت همزمان میتواند مورد بحث قرار گیرد و بعد موضوع لغو تشکیلات نظامی آنان بررسی شود. اما به نظر میآید که رهبران طالبان بیشتر از این که در فکر حل سیاسی باشند، این طور تصور میکنند که افغانستان به زودی به قلمرو مفتوحهی آنان بدل خواهد شد. آنان حتما به این فکر اند که با خروج نیروهای امریکایی به شهرهای افغانستان مارش میکنند و همه جا را زیر سلطهی خودشان در میآورند. مدلی که آنان از حکومت در نظر دارند یک حکومت دینی شبیه به عربستان است، اما چنین چیزی برای دیگر نیروهای سیاسی افغانستان قابل قبول نیست.
حکومت انتخابی، مشارکتی و متعهد به حاکمیت قانون، خواست همهی مردم افغانستان است. این طور نیست که کسی از بیرون این فکر را به افغانستان تحمیل کرده باشد. نظرسنجیهای بنیاد آسیا و انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان نشان میدهد که مردم افغانستان طرف حکومت انتخابی، مشارکتی و متعهد به حاکمیت قانوناند. مردم افغانستان یک حکومت انحصاری، غیر مشارکتی و ایدیولوژیک را که در آن حاکمیت قانون وجود نداشته باشد، نمیخواهند. حکومتی که هیچ نهاد و مقام انتخابی نداشته باشد، برای هیچ یک از نیروهای سیاسی مطرح افغانستان قابل قبول نیست.
نیروهای سیاسی مطرح افغانستان که بازتاب گوناگونی فرهنگی و سیاسی این سرزمیناند، به حاکمیت انحصاری یک گروه راضی نمیشوند ولو آن گروه بسیار نیرومند باشد. تجربه هم نشان داده است که پس از فروپاشی سلطنت، هیچ گروهی نتوانست در این سرزمین حکومت موفق داشته باشد. مشروعیت سلطنت به هیچ گروه اجتماعی و سیاسی دیگر انتقال نیافت. برخلاف افغانستان در ایران مشروعیت سلطنت پس از فروپاشی به رهبران مذهبی آن کشور انتقال گردید. به همین دلیل بود که پس تشکیل حکومت مذهبی شیعی در آن دیار، به یک نحوی ثبات حاکم شد. در افغانستان هم پس از فروپاشی سلطنت و حوادث پس از آن، نیروهای مذهبی و اسلامگرایان تندرو تقویت شدند، اما مشروعیت همهگانی و فراگیر نیافتند. حکومت طالبان هم که پس از خستهگی مفرط مردم از جنگ روی کار آمده بود، صاحب مشروعیت فراگیر نشد. مقاومت جدی در برابر آنان وجود داشت. برخی از رهبران مقاومت ضد طالبان از جمله امرالله صالح به این باور اند که ۱۱ سپتامبر فرآیند فروپاشی حکومت طالبان را تسریع کرد، به باور آنان این فرآیند قبلاً شروع شده بود.
تجربهی تلخ دیگر هم این است که اگر یک گروه هم از نظم سیاسی بیرون بماند، راههای وصل خودش را با استخبارات خارجی پیدا میکند و مشکل میآفریند. محاسبات مالی هم نشان میداد که یک گروه شورشی میتواند صرف با هزینه کردن کمتر از ۱۰۰ میلیون دالر در افغانستان ناامنی ایجاد کند. رقابتهای جهانی و منطقهای هم یکی از عوامل بحران است. افغانستان اگر میدان رقابت قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهای باقی بماند، به ثبات و صلح نمیرسد. افغانستان اقتصاد درآمدزای ملی هم ندارد. مصارف دستگاه دولت افغانستان از اواسط قرن ۱۹ به بعد توسط قدرتهای بزرگ خارجی پرداخت میشود. تاریخ نشان داده است که وقتی حاکمان کابل پول نداشتند، به سرعت حاکمیتشان به زوال رفته است. ثبات در افغانستان علاوه بر مشروعیتسازی و دموکراسی در داخل، به روابط محکم و تعریف شده با جامعهی جهانی نیز پیوند دارد. بدون رابطهی با معنا میان افغانستان و قدرتهای بزرگ دنیا، خزانهی دولت افغانستان خالی میماند و حتا سازمانهای امدادرسان غیر دولتی دیگر مجال فعالیت پیدا نمیکنند.
کسانی که در حکومت طالبان در کابل زندهگی میکردند، به یاد دارند که در آن زمان هم «انجیاو»ها نان رایگان در نانواییها به مردم توزیع میکردند. توزیع نان رایگان که گندم آن هم چندان کیفیت نداشت سبب شده بود که بخش کلانی از جمعیتی که در آن زمان در کابل حضور داشتند، زنده بمانند. این «انجیاو»ها هم در آن زمان از سازمان ملل متحد و کشورهای نیرومند غربی، برای تمویل پروژهی توزیع نان رایگان، پول امدادی میگرفتند. اگر این پروژه نبود، شاید بخش کلانی از جمعیت کابل در آن زمان تلف میشدند. در خشکسالیهای زمان حاکمیت طالبان شمار بیجاشدهگان داخلی در هرات زیاد شده بود. بیشتر آنان در ولایت هرات در اردوگاهها به سر میبردند، برخی از این بیجاشدهگان از اثر نبود غذا جانهایشان را از دست دادند. بدون کمک جهانی کسی جلو فاجعهی انسانی را در این سرزمین نمیتواند بگیرد.
تردیدی نیست که ختم جنگ فرصتهای کلان اقتصادی را ایجاد میکند. ختم جنگ سبب میشود که ایدهی اتصال منطقهی آسیای مرکزی به آسیای جنوبی، تحقق پیدا کند و حتا زمینهی وصل افغانستان را به پروژهی یک کمربند یک راه چین فراهم سازد. در وضعیتی که جنگ در کشور نباشد شاید ایدههای بکر برای توسعهی اقتصادی عقبماندهی دهقانی غیر پولی که بر دهکدهها مسلط است، به وجود بیاید و زمینه برای مبارزهی جدی با فقر فراهم شود. ولی مشکل این است که طالبان تمامیتخواهاند، آنان یا کل قدرت یا حداکثر آن را میخواهند و تصور میکنند که میتوانند به کل کشور مسلط شوند و افکارشان را به همه تحمیل کنند. افکاری که از نظر ما واپسگرایانه و به شدت عقبمانده است.
باور شماری از سیاستمداران کابلنشین که با نمایندهگان طالبان مذاکره کردهاند این است که این گروه خودشان را نمایندهی پشتونها میدانند و تصورشان این است که صرف روی شماری از قبایل درانی نفوذ ندارند. بر مبنای این دید، طالبان میخواهند که جای پشتونها را در دولت افغانستان اشغال کنند. اگر آنان واقعاً چنین باوری داشته باشند، راهش این است که در انتخابات شرکت کنند، این طور نمیشود که مثلاً اشرف غنی یا اسدالله خالد بروند و جایشان را به چند نفر دیگر بدهند.
راهش این است که انتخابات برگزار شود. در نبود یک حکومت مشارکتی، مشروعیت انتخاباتی، روابط معنادار با جهان، تضمین رشد اقتصادی و پروژههای آبادانی جنگ به پایان نمیرسد. روشن نیست که شرکتکنندهگان نشست قطر میتوانند این موضوعات را به نمایندهگان گروه طالبان که در آن نشست شرکت کردهاند، حالی کنند یا نه.
نویسنده: فردوس/ هشت صبح