خانِ بیچونچرایِ سیاستِ هزارهگی کیست؟
فیگورهای مطرح سیاسیِ سنتی، کار سیاسیرا با بارِ اقتصادی اشتباه گرفتند و از خوانِ قدرت فقط بهدنبال منافعِ اقتصادیِ شان شدند. نسلِ نوهزاره که نگاه به روزتری به سیاست داشتند به اردوگاه ضدِ دولت وقدرت خیمهزدند و به دیپلماسی فشار روی آوردند و در اکثر مواقع قلع وقمع شدند.
خبرگزاری رشد ـ کابل:
سیاسیونِ دانهدرشتِ هزارگی، در طولِ تاریخ سیاسیِ افغانستان، بد بازی کرده اند و اگر ندرتا خودشانرا با قواعدِ بازی، وفق داده اند، بازهم بیرون از گود بازی نموده اند، نمونههای تاریخیاش آنقدر تابلو است که لزومی به ذکرِ مثال نیست.
در این دو دههی اخیر؛ که سیاستورزی، تخصصیتر وعلمیتر شد و با پمپازِ نخبگانِ سیاسی سنتی و فرهیختگانِ تکنوکرات، به درون ساختارِ، برای مدیریتّ امور به روز کار وبار سیاست، شوربختانه هزارهها در جا زدند.
فیگورهای مطرح سیاسیِ سنتی، کار سیاسیرا با بارِ اقتصادی اشتباه گرفتند و از خوانِ قدرت فقط بهدنبال منافعِ اقتصادیِ شان شدند. نسلِ نوهزاره که نگاه به روزتری به سیاست داشتند به اردوگاه ضدِ دولت وقدرت خیمهزدند و به دیپلماسی فشار روی آوردند و در اکثر مواقع قلع وقمع شدند.
دلیلش این استکه با برگهای سوخته چال و با کارتهای نهچندان معتبر و حتی دستِ سوم بازی می کنیم ! در سیاست اولا بایستی خود را پیدا کرد که در کجایِ بازی قرار داریم . و کنشگر سیاسیِ هزاره هنوز خودشرا نیافته است که در کجایِ ناکجا آبادِ این بازی قرار دارد.
کابل؛ پاریس نیست و افغانستان قطعا کانادا وهمچنان ایران نیست. قواعدِ بازی، حاکم برانگلستانِ خلافِ اصولِ بازی در افغانستان است. ارزشهای سیاسیِ غربی و کشورهای در حال توسعهی سیاسیِ آسیایی، با ارزشهایِ سیاسیِ افغانی، خیلی متفاوت هستند.
کانونِ بازیهای سیاسی، در دنیایِ هزارهها بیشتر محصول قشلاق و قریه و به اصطلاح عامیانه (وطنکی) است.
سیاستگرانِ دستاولِ هزارهگی بیشتر قشلاقی هستند تا شهری، لذاستکه در مواجهه با امر سیاسیِ که بیشتر محصولِ شهر است و در بزرگ شهرها شکل میگیرد بر میتود وطنکی سیاست تکیه میکنند.
هزارهها در حوزهی سیاست بیشتر شیخ مدرسهای دارند تا تئوریسن اکادمیک و سیاست هزارگی بیشتر محصول تجربهی دشت و کوه است تا دانشِ سیاسیِ متکی بر میتود علمی و تجربهی فعالِ حکومتداری ـ لذاستکه در مقایسه با دیگران کم میآوریم.
سیاستِ هزارهگی بیشتر در سنگِ ماشه و نیلی و آبدره (اودله) چیستی و چرایی پیدا می کند تا کابل و قندهار و مزار و جلال آباد .
لذاستکه تقابل و رقابتِ منفی، میان سیاسیون بهسود و دایکندی و جاغوری در محافلِ سیاسیِ هزارهها قشنگ ملموس است.
سیاست در میان هزارهها هنوزهم رام نهشده و سرکش باقیمانده است و این خطرِ افتِ خطرناکی به کام جریان های رادیکال سلفی ـ وهابی بهعنوان یک اقلیت بیپناهرا در پی دارد.
ولی؛ هنوز هم هستند مهرههای درشتی که برای کار و بارِ سیاسیِ موثر و بالا آمدن هزارهها در قد و قامتِ شریک قدرت نه معاشخورِ و مسافر لابیهای قدرت و چهره های نیمکت نشین ذخیره دولت، تلاش سیستماتیک و تقلایِ دلسوزانه دارند ودست هزارهها در زد و بندهایِ کلانِ سیاسی، بالا نگهداشته اند و با عُمق راهبردیِ (حفظ هزارهها) در قدرت با یک رویکردِ کاملا حسابشده و با تاکتیک (تعامل آری تقابل هرگز) سهمِ خوبی در خوانِ قدرت دارند و آنچهره، کسی نیست جز استاد محمد سرور دانش.
دانش؛ با اشرافِ ملیمتریک برلایههای پیدا و پنهانِ قدرت، در پنجسال گذشته دکترینِ سیاستِ هزارهگیرا براساسِ مولفههای موجود درقدرت و پارادیمهایِ مسلط برسیاستِ افغانی طراحی کرده است و شک ندارم هزارهها در پنجسال پیشِرو در سایهی معاونیت دوم ریاست جمهوری، شریکِ مقتدری برایِ ارگِ ریاستجمهوری خواهد بود.
تجربه داریم و شده است که :
در مصاف با سیاستمدارنِ چُست و چابک؛ ولی به شدت غیرقابل کنترول چون دکتر اشرف “غنی” به میدان رفتن کشنگران سیاسیِ حلیم و متین؛ ولی به شدت واقعگرا مثل آقای دانش رویکرد هوشمندانه است.
دانش با کارتِ اعتباریِ هزارهها تا اینجای کار قشنگ بازی کرده است. چونهمه شاهدیم! و تجربه داریم! که: هر که با غنی در افتاد بر افتاد.