خونآشام “برادر” هیچ کسی نیست!
میخل آنخل آستوریاس، نویسنده جهانی امریکای جنوبی داستانی دارد با نام چشمان بازمانده در گور درباره انقلاب کیله در چیلی. داستان این گونه شروع میشود که سگپدرها دارند ما را میکشند.
در این داستان نویسنده، صحنه خشم عمومی مردم را به تصویر میکشد که چگونه پس از این که به ستوه میآیند دست به انتقام میزنند. این قصه بیشباهت به قصه افغانستان نیست. مردمی با چشمانی بازمانده در گوری دستهجمعی؛ گروههای دهشتافکن که مثل سگهای دهکده حیوانات جورج اورل، در تاریکی برای آدمکشی پرورده شدهاند، بیهیچ رحمی هر روز جان فرزندان، خانواده و پیر و جوان ما را میگیرند.
رییسجمهور، چندی پیش دستور اعدام شش تروریست مجرم را صادر کرد که با استقبال جدی مردم مواجه شد. آقای کرزی، دست به انتقاد زد که انتقامگیری از برادر درست نیست. آقای کرزی با این برادرانش، سالها مردم را به سلاخی کشید، کشور را تباه کرد، اما آن چه او غافل است، سرایت مرض است.
در فلم آخرین روز زمین و آخرالزمان و فلمهای آیندهپژوهانه نو، درباره موجوداتی صحبت میشود که مطلقن وحشیاند. آدمهای خوبی که با تماس با خونآشامها ناگهان تبدیل به خونآشام شده و همدیگر را و حتا فرزندان خود را میخورند؛ چون پشکهای رمکرده در اساطیر شرق. اینها را نمیشود به رحم دید. چون هم خودت و همه اطرافیانت را میخورند.
در یکی از این فلمها، برادر یکی از کسانی که خونآشام شده به دلسوزی بر میخیزد تا او را نجات دهد، اما سرانجام همه خانواده، فرزندان و برادران دیگر و همسایههایش یا کشته و یا خونآشام میشوند. سرانجام خود او نیز قربانی میشود.
گروههای دهشتافکن افغانی نیز چنیناند و قابل رحم نیستند. قابل اصلاح هم نیستند. خونآشامی وارد روانشان شده و دیگر راهی جز کشتن آنها نیست.
آقای کرزی، هم یا خودش در تماس با آنها خونآشام شده، یا ابلهی است که از سرانجام بیخبرست و قربانی خواهد شد؛ چنان که جان پدر، برادر و برادرزادهاش را خونآشامها گرفتند.
دولت جدید باید این درس را جدی بگیرد و تا نابودی کامل آنها قبل از آن که عده بیشتری از ملت را گرفتار مرض خود کنند، از پای ننشیند و رحم “برادری” نکند. قاتلِ خونآشامِ افسارگریخته، برادر هیچ کسی شده نمیتواند. اگر هست برادرانش هم باید قرنطین یا نابود شوند.