تیتر یکصلح

دیپلماسی با طالبان (خِمِرهای سرخ افغانستان) جواب نمی‌دهد

دیپلماسی امریکایی ازخودراضی است. سیاست‌گذاران اغلب دیپلماسی را نوعی نوش‌دارویی می‌بینند که قادر به درمان هر دردی است. اما دیپلماسی فقط وقتی می‌تواند نوش‌دارو باشد، که بهتر تمویل و جدی‌تر به کار گرفته شود.

اگر گروه طالبان سازش نکند، روند صلح فعلی نمی‌تواند موفق‌تر از مذاکره با خمرهای سرخ برای کنارگذاشتن ایدئولوژی کشنده و جاه‌طلبی‌های مرگ‌بار این گروه باشد. امریکایی‌ها شاید این باور را که دیپلماسی می‌تواند موفق شود، دوست داشته باشند، اما گروه‌هایی وجود دارند که باور به مؤثریت دیپلماسی با آن‌ها، توهمی بیش نیست.

نشنال انترست – مایکل روبین

دیپلماسی امریکایی ازخودراضی است. سیاست‌گذاران اغلب دیپلماسی را نوعی نوش‌دارویی می‌بینند که قادر به درمان هر دردی است. اما دیپلماسی فقط وقتی می‌تواند نوش‌دارو باشد، که بهتر تمویل و جدی‌تر به کار گرفته شود.

هیلاری کلینتون در آغاز دوره کاری خود به عنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده گفت: «آدم با دوستان خود صلح نمی‌کند. آدم اگر در پی ایجاد زمینه برای پایان‌دادن به شورش باشد، باید اراده تعامل با دشمنان خود را داشته باشد.» هر دولتی که در ایالات متحده روی کار می‌آید، تمایل دارد شکست دیپلماسی امریکایی با گروه‌هایی همچون طالبان را بیش‌تر ناشی از فقدان اراده یا ناتوانی دولت قبلی بداند، تا آشتی‌ناپذیری ایدئولوژی دشمن.

ایده مذاکره با طالبان چیز جدیدی نیست و در واقع به سال‌ها قبل از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بر می‌گردد. برای مثال دولت کلینتون در چندین مورد و از جمله در جلسه‌ای در سطح کابینه بین «بیل ریچاردسون»، سفیر وقت امریکا در سازمان ملل و وکیل احمد متوکل، وزیر خارجه وقت طالبان، با این گروه گفت‌وگو کرد.

با این‌حال، تمایل رییس‌جمهور دونالد ترمپ برای پایان‌دادن به درگیری‌های ایالات متحده در خارج از کشور و همچنین بی‌حوصلگی امریکا به‌دلیل طولانی و پرهزینه‌شدن مأموریت ایالات متحده در افغانستان، انگیزه جدیدی را برای مذاکره با طالبان ایجاد کرد. از این‌رو، مایک پومپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده زلمی خلیل‌زاد، شریک تجاری سابق طالبان و سفیر دولت بوش در سازمان ملل متحد را به‌عنوان فرستاده ویژه خود برای مصالحه افغانستان منصوب کرد.

فرستاده ویژه برای مصالحه، عنوان عجیب و غریبی است؛ آن‌هم با توجه به این‌که خلیل‌زاد می‌خواست مقامات دولت افغانستان را که فقط پرسیده بودند چرا نماینده امریکا طالبان را به لحاظ دیپلماتیک توان‌مند و تقویت می‌کند، در لیست سیاه قرار دهد. در واقع، اوایل به‌صورت پیوسته به‌نظر می‌رسید که وزارت امور خارجه امریکا با طالبان، نسبت به همتایان خود در دولت منتخب افغانستان، رفتار بهتری دارد. در پشت صحنه، استدلال خلیل‌زاد این بود که طالبان، از دوره قبلی تعامل دیپلماتیک ایالات متحده با این گروه، ملی‌گراتر شده است و با حسن نیت، مایل به توافق است. با این حال، شواهد چندانی وجود ندارد که ادعاهای این‌چنینی خلیل‌زاد را تأیید کند.

وزرات امور خارجه امریکا تاکنون ده‌ها میلیارد دالر را برای دنبال‌کردن توافق صلح با طالبان مصرف کرده است. خلیل‌زاد احتمالا به پرمسافرت‌ترین دیپلمات وزارت خارجه امریکا تبدیل شده است و احتمالا در مقایسه با خودِ وزیر خارجه مایل‌های بیش‌تری را پیموده است. خلیل‌زاد احتمالا هرگز به‌صورت صادقانه تلاش‌هایش را ارزیابی نمی‌کند؛ فرستادگان ویژه علاقه دارند پورتفولیوی کاری خود را با «عینک خوش‌بینی» ارزیابی کنند و خلیل‌زاد شخصا دوست دارد که در مرکز توجه باشد و احتمالا می‌ترسد که پذیرش ناکامی‌هایش، بر تلاشش برای گرفتن جای پومپئو در وزارت امور خارجه ایالات متحده تأثیر منفی بگذارد.

هرگونه ارزیابی بی‌طرفانه از روند صلح با طالبان تاکنون، نشان‌دهنده یک شکست تحقیرآمیز است: گفت‌وگوی بین‌الافغانی آغاز نشده است، استخبارات امریکا دریافته که طالبان هرگز قصد پایبندی به توافق‌نامه ماه فبروری این گروه با ایالات متحده را ندارد و طالبان به تروریسم خود هم علیه غیرنظامیان افغان و هم علیه ارتش افغانستان و پایگاه‌های امریکایی ادامه داده‌اند.

تاریخ مهم است. تاریخ افغانستان پر از فرازونشیب بوده است، اما این کشور دوره‌های صلح و آرامش را نیز تجربه کرده است. بااین‌حال، در هر حالت، این پیروزی نظامی بوده که آرامش آورده نه گفت‌وگو. البته این بدان معنا نیست که افغانستان در برابر دیپلماسی تأثیرناپذیر است. چنین تقلیل‌گرایی، مضحک به‌نظر می‌رسد. اما پذیرفتن ویژگی‌های فرهنگ سیاسی این کشور مهم است. برای مثال، آخرین دوره گفت‌وگوی بین‌الافغانی را به یاد بیاوریم: پس از سقوط رژیم کمونیستی نجیب الله، سازمان ملل سعی کرد گفت‌وگویی را سامان دهد. طالبان توافق کردند که برای تصرف کابل از راه نظامی تلاش نمی‌کنند و در عوض اجازه می‌دهند که گفت‌وگوها به مسیر خود ادامه دهد. اما گفت‌وگوها در جریان بود که نیروهای طالبان کابل را تصرف کردند، محوطه نمایندگی سازمان ملل را تاراج کردند و رهبر سابق افغانستان را دار زدند.

تحلیل‌گران افغان برای کمک به درک آنچه اکنون افغانستان با آن روبه‌روست، از قیاس تاریخی کمک می‌گیرند. برخی، فکرکردن در مورد نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (فارک) و نبرد چندین و چند ساله این گروه با دولت کلمبیا را برای درک وضعیت روند صلح افغانستان مفیدترین می‌دانند. برخی دیگر، قضیه ویتنام را مطرح می‌کنند، که در آن مذاکرات صلح ایالات متحده منجر به تصرف ویتنام جنوبی توسط نیروهای کمونیست ویتنام شمالی و سقوط «سایگون» شد. حسین حقانی، محققِ همواره بینش‌مندِ «انستیتوت هادسون» و سفیر پیشین پاکستان در ایالات متحده اما معتقد است که طالبان بیش‌تر به «خِمِرهای سرخ» شباهت دارد.

کسانی‌که از ادامه دیپلماسی حمایت می‌کنند، بین گفت‌وگو با طالبان و برقراری ارتباط از جانب دولت کلمبیا با گروه فارک شباهت‌هایی می‌بینند. طالبان همچون فارک، نماینده شورشی به درازای چند دهه است. همانند فارک، طالبان در قاچاق مواد مخدر و سایر کسب‌وکارهای غیرقانونی دست دارد. اما این تشبیه، یک نقص مهم دارد: فارک به تدریج ایدئولوژی کمونیستی خود را کنار گذاشت و قدرت سیاسی را بالاتر از هرگونه فلسفه‌ای قرار داد. این قطعا در مورد طالبان که همچنان به دنبال افراط‌گرایی اسلام‌گرایانه هستند، صدق نمی‌کند.

در تشبیه مسأله صلح با طالبان با قضیه ویتنام، نیز جایی از کار می‌لنگد. فساد در دولت منتخب افغانستان موج می‌زند، درست مانند آنچه که در دولت ویتنام جنوبی جریان داشت، و فساد چیزی است که مانع حمایت بسیاری از افغان‌ها از حکومت کنونی این کشور می‌شود. اما تجربه قبلی آن‌ها از زندگی در دوره طالبان که به اندازه دولت کنونی افغانستان فاسد بود، توانایی طالبان را برای آن‌که خودشان را به عنوان یک بدیل پاک جلوه دهند، تضعیف می‌کند. تجربه شخصی من از سفر در مناطق تحت کنترل دولت افغانستان و سفر قبل از ۱۱ سپتامبر در مناطق تحت کنترل امارت اسلامی طالبان، این مهم را تأیید می‌کند. به نظر می‌رسد بزرگ‌ترین شباهت میان پروسه‌های صلح ویتنام و افغانستان، این است که همانند پروسه صلح ویتنام، پروسه صلح افغانستان نیز عمدتا یک‌جانبه است: همان‌گونه که با ضعیف‌شدن «ویت کنگ»، اصلاحیه (Case-Church Amendment) با پایان‌دادن به مداخله پنتاگون در مسأله ویتنام، پیروزی را به شکست مبدل کرد، توافق‌نامه ۲۹ فبروری ایالات متحده با طالبان نیز بیش‌تر توافقی بر سر خروج نیروهای امریکایی از افغانستان است تا طرحی برای صلح جامع در این کشور.

صرف نظر از این، تشبیه روند صلح افغانستان با قضیه ویتنام، دو نقص مهم دیگر نیز دارد: اول، با این‌که بسیاری از محققان «هوشی مین» را بیش‌تر طرف‌دار ناسیونالیسم می‌دانند تا کمونیسم، اما این امر در مورد رهبران طالبان که پیوسته نگرانی‌های پاکستان را بالاتر از ناسیونالیسم افغان قرار می‌دهند، نمی‌تواند صدق کند. دوم، این تشبیه برای دیپلماسی بدیمن است؛ درگیری در ویتنام اندکی پس از توافقنامه صلح سال ۱۹۷۳ پاریس، از سر گرفته شد و سایگون دو سال بعد سقوط کرد. یگانه چیز امیدوارکننده در مورد تشبیه روند صلح افغانستان با ویتنام، این واقعیت است که ناسیونالیسم سرانجام بر مارکسیسم در ویتنام پیروز شد. بااین‌حال، نشانه چندانی وجود ندارد که بگوید طالبان ایدئولوژی افراط‌گرایانه خود را فقط به خاطر جلب حمایت خارجی در بر گرفته‌اند؛ این طور نیست، ایدئولوژی افراط‌گرایانه طالبان، مهم‌ترین ویژگی این گروه، و بخش جدایی‌ناپذیر این جنبش است.

به این ترتیب، نوبت به مقایسه طالبان با خِمِرهای سرخ می‌رسد، جنبشی که بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ کامبوج را تصرف و برآن حکومت کرد. همان‌طور که کمونیسم خِمِرهای سرخ را انگیزه می‌داد، اسلام‌گرایی طالبان را انگیزه می‌دهد. ازاین‌رو، هر دو گروه شباهت‌های زیادی باهم دارند. همان‌طور که خِمِرهای سرخ در تلاش‌شان برای بازسازی جامعه بی‌رحم بودند، طالبان نیز بی‌رحمانه عمل می‌کنند. همانند خِمِرهای سرخ، طالبان نیز نژادپرست و معتقد به برتری قومی خود هستند. برای مثال خِمِرهای سرخ، جوامعی را که متعلق به سایر گروه‌های قومی ساکن در ویتنام بودند، بیش‌تر از دیگران هدف قرار می‌دادند. طالبان نیز به عین روش، به‌ویژه نسبت به هزاره‌ها و دیگر گروه‌های قومی غیرپشتون در افغانستان، بی‌رحم هستند. از همه مهم‌تر، نه طالبان و نه خِمِرهای سرخ، پس از سقوط از قدرت، ایدئولوژی خود را رها نکردند. طالبان به اندازه دوره حکومت و قدرت خود، به امارت اسلامی متعهد مانده‌اند و معتقد به رهبری این امارت به دست کسی هستند که از اعتبار مذهبی برخوردار باشد و بر جامعه حکومت کند و اعضای طالبان نیز طبق خواسته‌ی وی، دستورات اسلامی را اجرا کنند. همان‌طور که حمله به رهبری ایالات متحده، به حکومت ملا عمر، رهبر امارت اسلامی بر افغانستان پایان داد، حمله ویتنامی‌ها نیز به «کمپوچیای دمکراتیک» به رهبری «پل پوت»، رهبر خمرهای سرخ خاتمه داد. پل پوت پس از سقوط دولتش، به کوه‌ها فرار کرد و از آن‌جا هم شورش را رهبری می‌کرد و هم جنبش خود نوسازی کرد تا حمایت مردم عادی کامبوجیا را به دست آورد. پل پوت تا زمان دستگیری‌اش توسط اعضای سرکش حزب خودش در سال ۱۹۹۸، دستور داده بود کسانی که در قلمرو تحت کنترل او در مرز تایلند زندگی می‌کنند، سبک زندگی دهقانی را در پیش بگیرند. گروه‌های تبه‌کار وابسته به پل پوت، وسایل نقلیه شخصی مردم را مصادره می‌کردند. طالبان همانند خمرهای سرخ، علیه کسانی که در برابر این گروه مقاومت کنند، دست به خشونت و انتقام می‌زند. طالبان اخیرا برای تنبیه مردمی که در برابر آن‌ها مقاومت و ابراز انزجار کرده بودند، راه عرضه کالاهای موردنیاز و دارو را در ارزگان و دایکندی بسته است.

اگر طالبان مانند خمرهای سرخ باشند، معنای آن برای دیپلماسی ایالات متحده چیست؟ طالبان درست مانند خمرهای سرخ هرگز نشان نداده‌اند که تحمل یک روند کثرت‌گرایانه را دارند. خمرهای سرخ درحالی‌که مایل به مذاکره بودند، اما هرگز نشان ندادند که تمایل این گروه برای تعامل با سایر گروه‌های سیاسی، چیزی بیش‌تر از یک استراتژی جنگ نامتقارن با هدف خریدن وقت و فرصت برای تجدید قوای نظامی است. عین امر در مورد طالبان صدق می‌کند. مهم‌تر از همه، همانند خمرهای سرخ، طالبان تمایلی به دست برداشتن از یک ایدئولوژیِ که نه به نفع ثبات منطقه‌ای و نه قابل پذیرش برای هرگونه مفهوم حقوق بشری است، از خود نشان نمی‌دهد.

اگر گروه طالبان سازش نکند، روند صلح فعلی نمی‌تواند موفق‌تر از مذاکره با خمرهای سرخ برای کنارگذاشتن ایدئولوژی کشنده و جاه‌طلبی‌های مرگ‌بار این گروه باشد. امریکایی‌ها شاید این باور را که دیپلماسی می‌تواند موفق شود، دوست داشته باشند، اما گروه‌هایی وجود دارند که باور به مؤثریت دیپلماسی با آن‌ها، توهمی بیش نیست. شاید برای امریکایی‌ها زمان آن فرا رسیده که خلیل‌زاد را به خانه بیاورند و در عوض این سوال را بپرسند که آیا ایالات متحده، هند، روسیه و ایران مایل به پذیرش پیروزی طالبان هستند یا خیر. معنای آن به لحاظ منطقه‌ای چه خواهد بود؟ آیا طالبان هرگز قادر به تحکیم کنترل خود بر افغانستان خواهد شد؟ آیا پیروزی طالبان کشورهای آسیای میانه یا حتا پاکستان، حامی مالی دیرینه این گروه را بی‌ثبات خواهد کرد؟ اگر دیپلماسی نتواند موفق شود، پس وقت آن است که یک گام به عقب برداریم و بپرسیم که یاالات متحده و سایر کشورهای منطقه برای اطمینان از این‌که طالبان نتواند پیروز شود، چه چیزی را برای پیشکش به حکومت افغانستان دارند. این شاید به معنای اعمال فشار بیش‌تر بر پاکستان، حملات هوایی بیش‌تر بر نه‌تنها سنگرهای طالبان در افغانستان بلکه پناه‌گاه‌های امن این گروه در پاکستان، یا ارائه فناوری‌ها و پلتفرم‌های جدید به حکومت افغانستان برای استفاده علیه طالبان، باشد. صرف‌نظر از آن، اگر دیپلماسی یا نقشه اول ـ مذاکره با طالبان ـ نمی‌تواند موفق شود و کارایی ندارد، زمان آن فرا رسیده است که یک گفت‌وگوی صادقانه در مورد نقشه دوم در خصوص مسأله افغانستان انجام شود.

ترجمه از روزنامه اطلاعات روز 

نرخ اسعار خارجی نرخ اسعار خارجی در بدل پول افغانی
دکمه بازگشت به بالا
بستن