زنی با خشم؛ چشم در چشم طالب
سلیمه میگوید: «به من میگویند حضور یک زن چهقدر در خط اول جنگ منطقی است؟ من پاسخ دارم. در لایحه وظایف یک ولسوال آمده است که مسوولیت رهبری و هماهنگی تمامی موضوعات ولسوالی اعم از موارد توسعهای تا امنیتی و دفاعی برعهده او است. جدای از آن، وقتی در اینجا کارم را آغاز کردم، آشفتهگی، فساد و رخوت را در بخش نظامی شاهد بودم. باید وضعیت از این شرایط خارج میشد که خودم به میدان آمدم.»
پیامی از سلیمه برایم آمده که در آن نوشته است: «وضعیت چهارکنت کاملاً جنگی است. مردم به خاطر شرایط شکننده امنیتی، تحت فشار هستند. محکم ایستادهایم. ۱۰ قریه از وجود طالبان پاکسازی شده و بیش از ۷۰ درصد ولسوالی در حال حاضر به دست ما است». ساعاتی پس از آن وزارت دفاع ملی کشور نیز در اعلامیهای از پاکسازی ۱۰ قریه ولسوالی چهارکنت و کشته شدن ۵۵ عضو طالبان خبر داد. در ادامه آن اعلامیه گفته شد که یک مخفیگاه طالبان نیز با مقدار زیادی سلاح و مهمات تخریب شده است.
چهارکنت ولسوالیای در ۴۰ کیلومتری مزارشریف است که سلیمه مزاری، ولسوال آن، در همین روزها جنگ را در خط اول پابهپای سربازان پیش میبرد. او که سه فرزند دارد، میگوید: «وقتی نظامیان ما در خط اول جنگ از خانواده خود حتا برای ماهها بیخبر هستند، ما چرا مستثنا باشیم؟ وقتی جنگ است؛ چه فرقی میکند زن یا مرد؟ وقتی سرباز اردو از فرزندش بیخبر است، من چرا راحت بنشینم؟»
سلیمه را نخستین بار در زمان ماموریتم در وزارت معارف دیدم، در جریان سال ۱۳۹۸٫ آن وقتها یک سال از شروع کارش در چهارکنت گذشته بود. همان زمان هم نقش جدی در تامین امنیت این ولسوالی و قریههای آن داشت. نگاهش به آموزش، آیندهمحور بود و مدام در پی آن بود که مشکلات آموزش و پرورش را در تمام نقاط چهارکنت رفع و زمینه دسترسی به تعلیم را برای دختران و پسران این ولسوالی فراهم کند
بیش از سه سال از ماموریت او به عنوان ولسوال چهارکنت میگذرد و این زن که در حقیقت سومین ولسوال زن در تاریخ معاصر افغانستان است، با تشدید جنگافروزیها و خشونت در شمال افغانستان، این روزها تبدیل به چهرهای تحسینبرانگیز در رسانهها و فضای مجازی شده است و عکسهای هرچند محدود از او در خط نبرد با طالبان منتشر میشود.
مدیریت جنگ به ویژه در مناطق استراتژیک، دشواریهای خاص خود را دارد. وقتی به او گفتم که برای تهیه گزارشی چند سوال دارم، گفت: «تو پرسشهایت را بنویس، من در خط جنگم، هر وقت فرصت شود طی چند روز کمکم پاسخ میدهم و اگر هم نشد، امید که شرایط جنگی را درک کنید که اولویت بالاتر از این فعلاً نیست.» روند مصاحبه و پاسخ به پرسشها چندین روزی زمان برد.
سلیمه میگوید: «به من میگویند حضور یک زن چهقدر در خط اول جنگ منطقی است؟ من پاسخ دارم. در لایحه وظایف یک ولسوال آمده است که مسوولیت رهبری و هماهنگی تمامی موضوعات ولسوالی اعم از موارد توسعهای تا امنیتی و دفاعی برعهده او است. جدای از آن، وقتی در اینجا کارم را آغاز کردم، آشفتهگی، فساد و رخوت را در بخش نظامی شاهد بودم. باید وضعیت از این شرایط خارج میشد که خودم به میدان آمدم.»
«نکته دیگری هم هست؛ برای یک سرباز در جبهه جنگ، مهمترین موضوع این است که از پشت سر احساس خطر نکند تا بتواند در پیش رو با توان بالا بجنگد. حضور ما در خط نبرد، علاوه بر درک بهتر از وضعیت و مدیریت موفقتر جنگ، باعث میشود سربازها به این اعتماد و باور برسند که کسی قرار نیست آنها را در سنگرهای نبرد رها کند.»
او که در کنار مقامهای امنیتی این ولسوالی، عملیاتهای نظامی را در چهارکنت فرماندهی و رهبری میکند، از نفوذ طالبان در میان مردم در قریه و قصبات میگوید. سلیمه ادامه میدهد: «در سالهای اخیر اعضای طالبان با استراتژی دیگری در میان مردم رفتوآمد کرده و تلاش میکنند تا با تحت فشار قرار دادن متنفذان محلی و قومی، نفوذ بیشتری کرده و درصد افزونتری از خاک چهارکنت را تصرف کنند. به همین منظور ما ارتباطات را با متنفذان قومی و مقامهای محلی و ریشسفیدان بیشتر کردهایم. در کنار جنگ روبهرو، حاصلش این بوده که امروز نیروهای امنیتی، دفاعی و پولیس و همچنین خیزش مردمی در کنار هم بیش از ۷۰ درصد خاک این ولسوالی را به دست گرفتهایم و نه تنها چهارکنت سقوط نخواهد کرد، بلکه ۳۰ درصد دیگر را هم خواهیم گرفت.»
این اظهارات ولسوال چهارکنت مرا یاد چند تجربه از گفتوگوهایم با قربانیان جنگ در شمال افغانستان میاندازد. ذاکر، مردی از ساکنان روستای دالان ولسوالی شولگره بلخ است. او که سه عضو خانوادهاش را طالبان یکجا کشته بودند، در مصاحبهای به من گفته بود که «اعضای طالبان در بازار و در کوچهها میگردند. مقامات محلی و متنفذان را تهدید کرده و با اجبار از ما عشر و زکات میگیرند.»
در اوایل زمستان سال گذشته، با نجیبه، دختر جوانی از شیرینتگاب فاریاب، هم گفتوگویی داشتم. طالبان برادرش را برای اینکه نجیبه به دانشگاه میرفت، تیرباران کرده بودند. نجیبه میگفت: «طالبان در شیرینتگاب و در ساحه تحت کنترل خود، اختیار و مدیریت روزمره امور خانوادهها را از مردان فامیل سلب میکنند. از مداخله در تعلیم و تحصیل دختران گرفته تا پوشش آنها، از مسایل اقتصادی و مالی تا باجگیری از سهم معاشات و اخذ عشر و زکات اجباری و اینگونه به دنبال پیشروی در ساحات تحت کنترل خود هستند.»
سلیمه مزاری میگوید: «در چنین شرایطی بسیاری از موضوعات مهم امنیتی و دفاعی این ولسوالی را نمیشود فاش کرد، اما وضعیت در چهارکنت تغییر کرده است. زمانی چهارکنت را مقامهای نظامی و امنیتی ناکارآمد به دست گرفته بودند که با انفکاک یکایک آنها شرایط بهتری در این ولسوالی حاکم شده و اتحاد خوبی برای مبارزه در برابر طالبان شکل گرفته است.»
او یکی از دلایل استقامت و مبارزه در سرزمین آباییاش را سختیهای دوران مهاجرت در ایران توصیف میکند. به گفته سلیمه در دوران مهاجرت در ایران آنقدر سختی و تبعیض دیده که سخت و مبارز بار آمده است. در ادامه میگوید: «در ایران برای هر سال مکتب رفتن چشمهایم خیس اشک میشد. فضای پر از تبعیض و تحقیر برای مهاجران و نبود برنامه مدون دولت سبب شد خاطرات تلخی را با خود همیشه داشته باشم. اگر تلاش نمیکردم و زود خسته میشدم، نمیتوانستم درس بخوانم و به دانشگاه بروم. دولت ایران با یک سیاست قطرهچکانی، مهاجران را همواره در بدترین شرایط نگه میدارد. گاهی برنامههایی هم که در حوزه آموزش کودکان و یا سلامت مهاجران اعلان میشود، با اعمال سلیقه در اجرا بینتیجه میماند. بعد از بازگشت در سال ۲۰۱۱، خواستم در سرزمین آباییام خدمت کنم.»
سلیمه مزاری سال ۱۳۹۷ خورشیدی زمانی که بست ۹ ولسوالی بلخ به اعلان رفت، از طریق کمیسیون اصلاحات اداری برای بست ولسوال چهارکنت دو مرحله امتحان تحریری و تقریری را سپری کرد. بیش از ۱۳۰ نفر برای تمامی این بستها و حدود ۳۰ نفر برای بست ولسوال چهارکنت رقابت کردند. شرایط دشواری بود. بست ولسوالی چهارکنت بارها از لیست اعلان حذف شد. سلیمه اما مصرانه پیگیری میکرد.
او میگوید: «فشار متنفذان، زورمندان و وکلا کم نبود. هر کسی کاندید خود را داشت. مدام مرا حذف میکردند، اما من بالاترین نمره را در دو مرحله امتحان اخذ کرده بودم. سرانجام موفق شدم. بعد از آن هم سنگاندازیها ادامه داشت. نه مرا معرفی میکردند و نه میپذیرفتند. هشتم جوزای ۱۳۹۷ پس از حدود دو هفته ممانعت کارم را آغاز کردم. فساد اداری بزرگترین مشکل بر سر راه است.»
سلیمه متولد ۱۹۸۱ میلادی در تهران، پایتخت ایران، است. با وجود تمامی محدودیتها و مشکلات او درس خواند و از دانشگاه خوارزمی در رشته جامعهشناسی فارغ شد. سال ۲۰۱۱ وقتی به افغانستان بازگشت، ازدواج کرده بود و سه فرزند داشت.
سلیمه همان زنی است که در عکسهایش با عینک سیاه آفتابی و نگاهی پر از خشم، چشم در چشم طالبان ایستاده و میجنگد. وقتی او از آینده میپرسم، میگوید: «اینکه چه خواهد شد را نمیدانیم، اما تا پای مرگ ایستادهام و تا وقتی زنده باشم چهارکنت سقوط نخواهد کرد.»
او عکسهایی از خود را در میدان نبرد برایم میفرستد. با همان کالای محلی و با همان عینک سیاه آفتابی جنگ را در این ولسوالی مهم در شمال مدیریت میکند. به این ترتیب این چهره نوین زن افغانستان است که به گذشته برنخواهد گشت و در تمام عرصهها مشارکت فعال دارد.