افغانستانبرگزیده های سایتتحلیلتیتر یک

طالبان چرا از صلح هراس دارند؟

صلح که به عنوان یکی از  مفاهیم اساسی حل منازعه در صحنه بین المللی مطرح است، به حالت طبیعی و بدون خشونت اشخاص، اندیشه و منش انسانی اطلاق می‌شود، حالتی که در‌ آن، همزیستی مسالمت‌آمیز و شرافت‌مندانه رواج دارد و جزو ارزشمندترین و اصولی‌ترین نیازهای بشری است.

در سایه‌ی صلح و امنیت، یک زندگی اجتماعی متعادل و متوازن امکان‌پذیر می‌شود. ادبیات و ابزار جنگ و صلح باهم سازگار نیستند، ادبیات دوگانه‌ی صلح و خشونت مقتضیات و سازوکارهای مختص به خود را دارد.

صلح و دموکراسی مبتنی بر احترام به حیثیت بشر است، سیستم و حکومت دموکراتیک هدفش آن‌است که هرگونه اهرم فشاری را که بر اراده‌ی فردی وارد می‌شود، از بین برده و حاکمیتی به وجود بیارد که تا حد امکان این اراده شکوفا گردد.

حال آن‌که جنگ برای حل مسایل بین المللی خشونت را جایگزین آرامش و انعطاف می‌‎کند، از همین رو باعث سرکوبی اراده‌های فردی می گردد که مجموعه آن اراده ملی را می‌سازد؛ در حالیکه مفهوم شناسی صلح به نرمی، لطافت، انعطاف پذیری، و هم‌دیگرپذیری اشاره دارد.

با این پیش‌درآمد مختصر به نظر می‌رسد که طالبان، نمی‌توانند در قالب و مدار صلح جاخوش کنند. دولت افغانستان با وجود تلاش‌ها و پیشنهادات سخاوتمندانه‌اش، هنوز نتوانسته قناعت طالبان را برای یک دور مذاکره‌ مستقیم فراهم کند. طالبان تن به مذاکره نداده‌اند و هنوز از دوربین تفنگ، انتحار، و انفجار به مسأله‌ افغانستان نگاه می‌کنند.

نه آتش توپخانه و جنگ این گروه را به مذاکره واداشته است و نه تلاش دستگاهای دیپلماسی و شورای عالی صلح.  گویا که چند پارچه از این پازل کم است و با وجود تلاش‌های فراوان، هیچ سر نخی برای تفاهم با طالبان پیدا نشده‌است. تکه‎های مفهوم‌ساز این پازل را در چند مورد می‌توان جستجو کرد؛ یک) ماهیت وجودی و ایدئولوژیک طالب. دو)عدم مقبولیت و پشتوانه‌ی مردمی. سه) نداشتن سواد دولت‌مداری دموکراتیک. نخستین عامل انزوای  این گروه مسلح مخالف دولت افغانستان از صلح آن‌است که طالبان، دارای  راهبرد و استراتژی خشونت‌محور هستند.

در منطق طالبانی، تسامح و تساهل وجود ندارد. ایدئولوژی افراطی و تحجرگرایانه‌ی آن‌ها منجر به بنیادگرایی اسلامی و دستاویز قرار‌گرفتن واژگان مقدس همچون جهاد و شهادت شده‌است، همین عملکرد افراط‌‌گونه و بافت وجودی خشونت آفرین این گروه مسلح و مخالف دولت جمهوری اسلامی افغانستان، سد راه آنان برای پذیرش صلح می‌شود.

عامل دیگر به سرانجام نرسیدن روند صلح افغانستان با طالبان، عدم مقبولیت و نداشتن پشتوانه‌ی مردمی آن‌ها در میان توده‌ها است. وجود طالبان بر مبنای جنگ و شورش تعریف می‌شود و این گروه تا حالا در هیچ یک از مراحل حیات خود از ظهور تا کنون به عنوان یک گروه منظم دارای اهداف و برنامه‌های قابل پذیرش به جامعه‌ جهانی، ابراز وجود نکرده‌است.

تا اکنون طالبان به بلوغ سیاسی نرسیده‌اند تا دست کم یک توافق سیاسی با دولت و هم‌پیمانان سیاسی دولت افغانستان امضا کنند و به آن متعهد بمانند. این نشانه‌ی آشکار از رویکرد نظامی و غیر سیاسی این گروه است.

مردم کارنامه‌ی سیاه طالب را طی سه دهه به چشم خود دیده‌اند. هرجایی که طالب گام نهاده نا‌امنی، ازدیاد قتل،  تخریب زیربناهای اقتصادی، و بسته شدن مسیرهای ترقی و توسعه را باخود داشته‌اند؛ به همین دلیل آنان در افغانستان جایگاه و حمایت مردمی ندارند. چه آن‌که با آمدن به متن جامعه افغانی، آنان در ترازوی قضاوت مردم افغانستان قرار می‌گیرند و بیشتر از پیش مطرود و منفور جامعه می‌شوند.

از سوی دیگر طالبان، خود می‌دانند که با تن دادن به صلح و آمدن به شهرها و پذیرش قانون اساسی، تبدیل به شهروندان عادی و ذوب در فرهنگ شهری خواهند شد و آن‌ها دفن سیاسی حاکمیت سیاه و زورگویانه‌ی خویش را تجربه خواهند کرد. سومین دلیل محتمل ناکامی پروسه صلح افغانستان با طالبان نوع مدیریت سیاسی و حکومت‌داری آنان است.

آن‌ها خواهان پیکربندی مجدد نظام سیاسی افغانستان با تغییر از مدل حکومت دموکراسی به «امارت طالبانی» هستند، طالبان به عنوان یک جنبش ایدئولوژیک همان‌طور که در اظهارات این گروه در پایان آتش بس ماه جوزا۱۳۹۷ تکرار شده بود، آرزوی یک دولت ناب اسلامی را دارند.

به این منظور طالبان نمی‌خواهند تطابق سیاسی را در چارچوب نظم سیاسی فعلی پذیرا باشند. درعوض، این گروه می‌خواهند جایگزین نظام جمهوریت و دموکراسی باور باشند و بنابر اظهارات برخی از اعضای طالبان حتی پس از یک توافق سیاسی با دولت افغانستان، آن‌ها در مدت طولانی یک گروه مسلح باقی خواهند ماند. چرایی هراس طالبان از قرار گرفتن در چارچوبه‌ی صلح به دلیل بی بهره بودن آنان از دانش سیاسی، دانش روز و تکنولوژی دنیای امروزی هست. شمولیت در بدنه‌ی دولت اقتضائات خاص خود را دارد، آن‌ها به عنوان یک گروه ملیشه می‌دانند که توان و پتانسیل کارهای اجرایی یک نظام دموکراسی را ندارند.  به عنوان نمونه هم اکنون طالبان در ساحات زیر نفوذ خود، با روش‌های بدوی و سنتی مشغول جمع‌آوری مالیات، پول‌های گمرک، تجارت مواد مخدر، جمع‌آوری عشر و زکات از مردم‌اند.

در این حالت آن‌ها به جایی پاسخگو نیستند و هر خورده‌گروه، عواید بخش خود را به دست می آورند و احتمالا قسمتی از آن را به مقامات بالاتر انتقال می‌دهند.

طالبان می‌دانند که در صورت تن دادن به صلح ناگزیر به پذیرش قوانین خواهند بود و از دسترسی به این عواید سرشار محروم خواهند شد.  تمام مولفه‌های یادشده، ظرفیت زیست را از طالب به عنوان یک شهروند مدنی افغانستان که رویای صلح رادارد، سلب می‌کند.

در نتیجه، گمانه زنی‌ها روشن می‌سازد که توافق بر سر یک اجماع در مورد فرایند صلح افغانستان، وجود ندارد. زنان، اقلیت‌های قومی، جامعه مدنی، جریان دموکراتیک خواهان صلح بوده اما نه به قیمت سازش بر سر حقوق اساسی، آزادی‌ها، و یک افغانستان چندفرهنگی وفق پذیر دموکراتیک. قدرت‌های بزرگ و قدرت‌های منطقه‌یی در پی صلح با طالبان هستند اما نه به بهای از دست رفتن منافع دراز مدت شان. و گویا طالبان نیز خواستار صلح و پایان جنگ و خشونت افزایی هستند اما نه به قیمت از دست دادن «امارت اسلامی» مورد نظر‌ شان.

شریفه جمال

 

برچسب ها
نرخ اسعار خارجی نرخ اسعار خارجی در بدل پول افغانی
دکمه بازگشت به بالا
بستن