معمای مذاکرات صلح؛ بلا تکلیفی سیاسی از کابل تا دوحه
صلح و انتخابات دو مقولهی است که این روزها در مباحث داغ رسانهها و محافل سیاسی جا باز کرده است در حقیقت هر دو موضوع برای ادامه حیات سیاسی مبتنی بر نظم جمهوریت اهمیت قابل توجه دارد. در داخل افغانستان نیز این دو امر، هر کدام طرفداران جداگانهی دارد، تیم رئیس جمهور غنی انتخابات را به عنوان یک اصل اساسی و پایههای استحکام جمهوریت میپندارند و صلح را نیز در طول برگزاری انتخابات میپذیرند، اما جبههی متشکل از مخالفین سیاسی آقای غنی، صلح را اولویت میبخشند، در این میان مردم بی طرف افغانستان که به هیچکدام از جناحهای سیاسی وابسته نیستند، در یک حالت سردرگمی نسبت به این دو مقوله به سر میبرند؛ چون واقعیتهای پشت پرده که در قبال آینده سیاسی افغانستان جریان دارد از دید مردم پنهان است و هنوز مسئله صلح و انتخابات در میان تودهها به یک معما شبیه است، با آن هم حفظ نظام جمهوریت از خطوط سرخ مردم به حساب میآید که به هیچ وجه حاضر به معامله و از دست دادن آن نیستند.
دار و دستهی رئیس جمهور غنی استدلال میکنند که روند صلح یک پروسه طولانی مدت است و به این زودیها تحقق نمییابد؛ لذا ضرور است که انتخابات برگزار شود و مردم زعیم ملی شان را با اکثریت آراء انتخاب نمایند؛ سپس مذاکرات صلح نیز در وجود یک دولت مشروع مردمی که برگرفته از آراء ملت است پیگیری شود.
آقای غنی این مورد را صراحتا در مصاحبه با طلوع نیوز ابراز داشت و گفت مسئله صلح را برای بعد از انتخابات میگذاریم در حال حاضر آنچه ضرور است برگزاری انتخابات میباشد تا شکل گیری دولت مشروع مردمی برگزاری انتخابات امر قطعی و الزامی است.
اما مخالفین سیاسی آقای غنی برخلاف ایشان ابراز نظر میکنند، آنان میگویند که در ابتدا باید پروسه صلح تعقیب شود هرگاه این امر به کرسی نشست، برگزاری انتخابات یک امر معمول و ساده است که از لازمههای جمهوریت پنداشته میشود، به نظر میرسد که پشت پرده صلح حرفهای نا گفتهی زیادی وجود دارد، آنچه از برایند مذاکرات صلح معلوم است، مخالفت جدی طالبان با نظام جمهوریت است، تا کنون که ۹ بار گفتگوهای آمریکا و طالبان در قبال صلح ادامه داشته است و سه بار نیز نشست بین الافغانی صورت گرفته است ابهامی از معمای صلح حل نشده است؛ هر چند دور سوم مذاکرات بین الافغانی که در دوحه برگزار شد نمایندگان مردم افغانستان خط سرخ شان را در این مذاکره اعلان کردند و قطع نامه نیز صادر شد؛ اما پا بندی به قطع نامه و رعایت اصول آن از جانب طالبان عملی نشد.
بُعد دیگر آن که مخالفین سیاسی آقای غنی است که به مذاکرات صلح اهمیت میدهند و این اهتمام ناشی از دید و بازدید آنان با گروه طالبان است.
در دو دور مذاکراتی که آنان در مسکو با نمایندگان طالبان داشتند توافقات تلویحی میان آنان صورت گرفته بود مبنی بر اینکه انتخابات باید به تعویق بیافتد تا نتایج مذاکرات به ثمر برسد، به نظر میرسد که نحوه تقسیم بندی قدرت در حکومت آینده نیز میان آنان بحث شده بود؛ بنا بر این اکنون که این دار و دسته، ساز تعویق انتخابات و اولویت صلح را سر میدهند ناشی از همین دید و بازدیدها و توافقات ضمنی است، آنچه به همه واضح است سیاست بی رویه و خارج از قاعده بازیگران سیاسی در افغانستان است، منفعت خصوصی نسبت به منافع ملی تا آن حد در ضمیر رجال سیاسی افغانستان اولویت دارد که حتی از خطوط سرخ ملی و نظم حاکم در فضای سیاسی نیز میگذرند، جمهوریت خط سرخ مردم افغانستان است و این مردم در حفظ و تداوم آن، در طول هجده سال دهها هزار شهید داده اند، مقامات کنونی که اکت اپوزیسیون به خود گرفته اند هرکدام در نظام جمهوریت جایگاه و مقام خاص داشتند و بسیاری از آنان اکنون نیز شامل در نظام اند؛ اما بنا بر ضعفهای رقابتی که در دموکراسی عاید شان گردیده شانس رقابت سیاسی را در آینده نزدیک از خود دور میدانند؛ بنا بر این بخاطر اعادهی قدرت ازدست رفته حتی خارج از قاعدهی بازی، با مخالفین مسلح نظام نیز همصدا میشوند تا به باور خود شان که در نظام و ساختار پسا صلح، همچنان قدرت به صورت میراثی در اختیار شان قرار گیرد، با این حال بُعد دیگر قضیه طالبان و آمریکایی ها است در حقیقت طرف اصلی مذاکره باید دولت افغانستان و طالبان باشد؛ چون دو جناح در حال نبرد همین دو جانب است، طالبان به عنوان یک گروه شورشی و دولت به عنوان یک شخصیت حقوقی ملی و بین المللی، از بخت بد، این گروه شورشی هم اکنون در قالب شخصیت حقوقی در مذاکرات بین المللی عرض اندام نموده است که از دیدگاه دیپلماسی هیچ جایگاهی در نظام بین الملل ندارد.
آمریکاییها به عنوان جانب دیگر قضیه نیز درگیر با گروه طالبان است، ۹ بار مذاکره نمایندگان آمریکا و طالبان به گفتهی خودشان تا حدود زیادی راه بجایی برده است، آنها در توئیتهایی که نشر میکنند از روند نتایج مذاکرات شان راضی اند؛ اما به نظر میرسد که آمریکاییها اشتباه فاحشی در قبال صلح با طالبان مرتکب میشوند؛ چون از برایند این مذاکرات چنین به نظر میرسد که پیش پرداخت به عنوان امتیاز صلح به طالبان داده شده است.
این گروه به کمتر از امارت تحمیلی شان راضی نیستند و آمریکایی هم در صدد ختم جنگ و پایان منازعات هجده ساله است؛ با این حال پرداخت چک سفید صلح به این گروه شورشی، یک اشتباه تاریخی است که ممکن است بعد از صلح، افغانستان و جهان را در باتلاق جنگهای خونینتر مسیر دهد. با این همه مشکلاتی که در قبال معمای صلح وجود دارد، صفهای سیاسی افغانستان از کابل تا دوحه نیز خدشه دار شده است.
هم اکنون ریخت و پاش جناحهای سیاسی را که هرکدام با دیدگاه منفعت محور به چشم انداز صلح مینگرند، باعث تقویت جبهه طالبان شده است و این گروه هرگونه خط و نشانی را که ترسیم مینماید تقریبا قابل پذیرش و اجرا میباشد که متاسفانه از وجود چنین شکافها بیشترین ضرر متوجه مردم افغانستان میگردد و طالبان به خواستههای غیر مشروع شان که هیچ مبنی و پشتوانه مردمی ندارد با استفاده از نفاق ملی خواستههای شان را به کرسی مینشانند.
منیژه حسینی/ رشد