در این چندروز؛ وضعیتِ پیچیدهی سیاسیِ افغانستان، دارد به سوی کلافِ سردرگم شدنِ کلِ وضعیت، خواسته و نهخواسته کشانده میشود و بالکانیزهسازی سه قوهی اجرایی، قضا و مقننه در شرف وقوع است و دارد هر روز شکاف، میان سه رکن اساسی و سه بازوی دولت و حکومت داری بیشتر میشود.
رئیسجمهورغنی، جزو معدود روئسای جمهور در دو دههی اخیر است که روابطِ خوبی، با ولسیجرگه تعریف کرد و بهویژه در این دور دولتداری اش یک پُل قابل اعتماد، میان دولت و پارلمان بنا کرد و یک پازل جدا افتادهی دولتداری که خانهی ملت باشد در کنار دو پازل دیگر اجرائیه و قضایه یکی شد و در مسائل کلان دولتی همسو و همنظر گردیدند.
ولی؛ متاسفانه، این روزها وضعیت طوری شکل گرفته روان است که همواره بادِ مخالف در حال وزیدن است و از هرآدرسی بر طبل دوئیت و تضاد میان ارکان سه قوه کوبیده میشود.
مواجههی تمام قد دولت با ولسیجرگه و نخنما شدنِ اعضایِ ولسیجرگه در امور فسادهای بزرگ افغانستان، را عملن به انبارِ باروتی تبدیل کرده است که کافیست جرقهی ایجاد گردد و شیرازهی دولتداری را از هم بپاشد.
فراموش نکنیم! که افغانستان یک کشور در حال منازعه است و در چنین کشوری، موجودیتِ نارساییهای سیاسی و نا بهنجاریهای اقتصادی و و حیف و میلهای نجومی وجود دارد و مهار این وضعیت، یک استراتیژیِ بلندمدت میطلبد و مجالی برای اصلاحات یکشبه هرگز نیست.
آنچه؛ برای مردم افغانستان، در قدم نخست سرنوشتساز است، تهداب گزاری یک دولتِ مقتدر مرکزی است که زیربنای آوردن اصلاحات، محسوب میشود و رویاروی دولت با خانهی ملت در واقع صدمهرساندن به پایهسنگ دولتداری پاسخگو و مسئول در کشور حساب میگردد.
جوِ مسلط برفضایِ سیاسی و امنیتی افغانستان، تیره وتار است و نیاز بههمکاری همهجانبه تمام نهادهای ملی و دولتی دارد تا وجههی افغانستان، در امور دولتداری برای جهانیان ترمیم گردد. پرداختن بهچنین موارد مسلم و الزامی است؛ ولی زود و خطرناک نیز است.
آوردنِ اصلاحات زمانبر است و نیازی به صبر و حوصلهی بیشتر دارد و باعجله رتق و فتق امور دولتداری و با نا دیدهگرفتن مصلحتهای موجود، یک نوع بازیکردن با آتش در کنار انبارِ باروت است.