سهمگیریِ فعال؛ درانتخابات و میزانِ آوردنِ رای، برایِ کاندیداهای پیشتاز، درواقع توزیع سهم و امتیازاتِ سیاسی را به دنبال دارد، هزارهها در تاریخِ انتخاباتِ پسا گروه طالبان در کشور، نقش فعال و حضور پرشکوه پایِ صندوقهای رای داشتند و رایِ هزارهها سرنوشتساز بود وعاملِ رفتن یکی از کاندیداها به ارگِ ریاستِ جمهوری محسوب میشد.
اما شوربختانه؛ هزارهها در تمام مدتِ این روند، بیشتر بهبازی گرفته شدند و بهمحاق رانده شدند و در فردایِ تقسیمِ امتیازات، دست خالی به خانه برگشتند، و کمترین سهم از قدرترا هم به دست نیاوردند.
در انتخاباتِ اخیرِ ریاست جمهوری، استاد کریم خلیلی، استاد محقق و برخی سیاسیونِ مطرحِ مردم هزاره، در اردوگاه داکتر عبدالله خیمه زدند و و براساس آمار دقیق ۴۵ تا ۵۰ درصد رایِ داکتر عبدالله از صندوقِ مردم هزاره بیرون آمد؛ ولی بعد از لغو ریاست اجرائیه سهم هزارهها در شورایِ عالی مصالحهی کشور تقریبن ضریب صفر است.
چنانچه؛ کاملن مشهود است از میان ۵۵۰ بست ایحادشده در ساختارِ شورایِ عالیِ مصالحه، بههزارهها ۴۰ تا ۴۵ بست اختصاص داده شده است و این بهمعنایِ حضورِ ۵ درصدی هزارهها در بدلِ آوردنِ رایِ پنجاه درصدی، برای داکتر عبدالله است.
این درحالیستکه از وزارتهای کلیدی و ریاستهای مستقل و سفارت خانهها اصلن خبری نیست.
تازه اینکه گزارشها مشعرند که اکثر تنقیصیهای سناریوی لغو ریاست اجرائیه، هزارهها هستند که بعد از ماهها کار، در ریاست اجرائیه، بدون دریافتِ کدام معاش به بیرون پرت شده اند.
در همین انتخابات یادشده ازبیکها برای داکتر عبدالله ۱۵ الی ۲۰ درصد رای آوردند؛ ولی در بدل آن جنرال دوستم مارشال، عضو برجسته رهبری دولت و ناظر بر شورای امینت گردیدو سهولایت سهم ازبیکها شد و چند سفارت که گفته می توانیم حضور ازبیک ها در شورای عالی مصالحه و در کل نظام پنچ برابر هزارهها محسوب میگردد.
حالا اشکال کار در کجاست ؟
داکترعبدالله؛ هرگز نگاه مساعدی نسبت بههزارهها نداشته که ندارد. چون این تنها مورد آن نیست که نگاه از بالا به پایین عبدالله هزارهها را بهحاشیه رانده است. هرگاهی که هزارهها عبدالله را برای احقاق حقوق سیاسی شان، محور ساخته است در پایان روز عبدالله، هزارهها را با کمال بیشرمی و دیدهدرایی از مدار بیرون کرده است.
اما محافظهکاری استاد خلیلی و استاد محقق، نیز جزوِ فاکتورهای است که نقش هزارهها را در ساختار قدرت کمرنگ میسازد که این دو بزرگوار همواره از کوه به کاه قناعت کرده اند و هرگز برای اعتلای حقِ سیاسی هزارهها چون جنرال دوستم واقعن مرد میدان و یاور روزهای سخت بیپناهی هزارهها نگردیده اند.