افغانستانبرگزیده های سایتتیتر یک

انقلاب افغانستان و نسخ های شِفابخشی که نانوشته ماند

گرچه که نظریه‌پردازان حوزه‌ی «انقلاب» و «خیزش‌های اجتماعی» تعریف‌های متعدد از این دانش‌واژه مطرح کرده و اتفاق نظر ندارند. اما بحثِ را که جناب «ساموئل هانتینگتن» مطرح می کند، واقعی بوده و به نظر می رسد که مورد توافق نسبیِ همه باشد. به نظر این دانشمند نام‌دار و پرآوازه، انقلاب از دو مرحله تشکیل شده است؛ مرحله‌ی نخست: ساقط کردن نظام، ارزش‌ها، بایدها و نبایدهای حاکم و بازیگران سیاسی مسلط، و مرحله‌ی دوم: تاسیس نظام، ثبات‌سازی، نهادینه‌سازی ارزش‌ها، بایدها و نبایدها و  ظهور بازیگران سیاسی جدید. ممکن است برخی از حرکت‌ها و خیزش‌های اجتماعی، موفق به ساقط کردن نظام، ارزش‌ها، بایدها و نبایدهای حاکم و نیز بازیگران سیاسی مسلط گردد، اما موفق به ارائه‌ای نسخه‌ی جایگزین؛ تاسیس نظام، ثبات‌سازی، نهادینه‌سازیِ ارزش‌ها، بایدها و نبایدهای جدید و نیز ظهور بازیگران سیاسی جدید نگردد. در این صورت، تنها یک مرحله را موفقانه سپری کرده و در مرحله‌ی دوم موفق نشده است. در این وضعیت، موفق و پیروز خواندن‌اش، محل تردید و ابهام خواهد بود.

آیا، انقلاب اسلامی افغانستان را که هرسال در «هشتم ثور» بزرگ‌داشت می گردد، می توان انقلاب پیروز و موفق خواند؟. جهادگران افغانِ که سنگ جهاد را بر سینه می کوبند، به جز از ساقط کردنِ دولت مورد حمایت مسکو، چه دست‌آوردِ دارند؟.

مردم افغانستان حدود یک دهه در برابر نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی و دولت مورد حمایت‌اش در کابل جنگ کردند. نخست، با دست‌های خالی و با تفنگ‌های بدون گلوله، در ولایت‌ها و ولسوالی‌های دور دست که قدرت حکومت مرکزی ضعیف می باشد، به نبرد شروع کردند؛ زیرا ظلم‌ها، ستم‌ها و سرکوب‌های رژیم کمونیستی، دیگر به هیچ وجه قابل تحمل نبود. اما بعدا کمک‌های مالی و تسلیحاتیِ رهبر بلوک سیاسی غرب، از راه رسید و جهت به شکست مواجه شدن رهبر بلوک سیاسی شرق در کشور، جهادگران افغان از این کمک‌ها بهره‌مند شدند. نبردِ سخت، دشوار و پرهزینه‌ای ادامه یافت. مردم، با انگیزه‌های دفاع از دین و باورهای اعتقادی و نیز دفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی می رزمیدند و حاضر به پرداختن هرنوع قربانی و هزینه بودند؛ آن‌ گونه که هزینه‌های گزافِ را پرداختند. از میان حرکت‌های مردمی، جریان‌های نظامی و سیاسی متعدد ظهور کردند. همه‌ی جریان‌ها اسلام‌گرا و همه‌ی بازیگران سیاسی، عالمان دینی یا منتسب به دین و اسلام‌گرایی بودند. همه از خارج کردن نیروهای نظامی شوروی و ساقط کردنِ حکومت مورد حمایت مسکو و در نهایت تاسیس حکومت اسلامی سخن می زدند و وعده‌ی تاسیس جامعه‌ی آرمانی و ایده‌آل و در یک کلام «مدینه‌ی فاضله» را می دادند. اما هیچ جریانِ در مورد نوعیت و گونه‌ای دولت اسلامی سخن نمی زدند؛ دولت اسلامی را چه‌گونه تعریف می کنند؟ چه‌گونه ساختار سیاسی و حقوقی داشته باشد؟ و مبنایِ مشروعیت حقوقی و سیاسی‌اش چه مولفه‌های باشد؟.

سر انجام، در هشتم ثور سال (۱۳۷۱) جهاد‌گران افغان وارد کابل شده و قدرت سیاسی را به دست گرفتند. با این که مردم جهادگر و قربانی، هشتم ثور را روز پایان خشونت و رقم خوردنِ فضای صلح، آرامش و زندگی مسالمت آمیز می پنداشتند، اما، عکس این پندار در واقعیت تجربه شد. پس از این روز، مردم، خشونت‌های به مراتب بیشتر از دوران جهاد را تجربه کرده و هزینه‌ها و قربانی‌های بیشتر را پرداختند. همه‌ی جریان‌های سیاسی، از تاسیس دولت اسلامی سخن می زدند، اما تعریف ها متفاوت بود، و دیدگاه‌های تنگ‌نظرانه و تبارگرایانه نیز در پشت پرده‌ی حکومت اسلامی پنهان می گردید. یک جریان دولت اسلامی را همان خلافتِ می پنداشت که رییس دولت به مثابه شخص خلیفه حکومت کند، اراده‌ی او همه چیز باشد و مبنای مشروعیت حقوقی و سیاسی، رای برخی از بزرگان جامعه باشد. اما برخی، تعریف به روز و واقعی از دولت اسلامی مطرح کرده و دولتِ را که قوانین‌اش در تضاد با معتقدات دینی نباشد، اسلامی می دانستند. از این رو، مبنای مشروعیت حقوقی و سیاسی دولت و حکومت، رای و نظر مردم پنداشته شده و ساختار مدرن بر اساس اصل تفکیک قوا مطرح می گردید. در دسته‌ی دوم هم دسته بندی‌ها و گروه‌های متفاوت را می شود مثال زد. بنابراین، اجماع نظر و وفاق ملی جهت تعریف و تاسیس دولت اسلامی وجود نداشت و پدید نیامد.

این امر سبب بحران بزرگ در کشور گردید. جریان‌های جهادییِ که تا دیروز هم‌دیگر را برادران دینی می خواندند و در برابر دشمن مشترک می رزمیدند، در برابر هم‌دیگر قرار گرفته و گلوله‌هایِ را که بایستی به سینه‌های دشمنان و بدخواهان کشور شلیک می شد، به سینه‌های نظامیان هم‌دیگر و چه بسا دردناک‌تر و غمناک‌تر، به سینه‌های پیرمردان، زنان بی‌دفاع و کودکان معصوم و خالی‌الذهن شلیک کردند و نیز سلاح‌های ثقیله را بر مواضع هم‌دیگر کُوفته و خانه‌های مردم را به ویرانه‌ها تبدیل کردند. ارزش‌های دینی به پیمانه‌ای به حاشیه رفت که تراژدی‌ها و فاجعه‌های هولناک انسانی آفریده شد.

نبردها و خصومت‌های میان گروهی برای گروه خشن، ریاکار و واپس‌گرایی به نام طالبان، فرصت تبارز و ظهور فراهم کرد. مردمِ تشنه امنیت، آرامش و صلح، در برخی از مناطق، پذیرایِ این گروه شدند. حوزه‌ی فعالیت و دامنه‌ای تهدید گسترش یافت، تا این که طرف‌های درگیر را از کابل بیرون کرد و بعدا در ولایت‌ها و ولسوالی‌ها نیز امان شان نداد. به هرحال سخن زیاد است، اما در این نوشته‌ی کوتاه، فرصت اندک و ناکافی. هنوز که (۲۴) سال از (۸) ثور می گذرد، ثبات‌سیاسی، آرامش و ارزش‌های جدیدِ که بدون تردید با باورهای برخی جریان‌هایِ جهادگرا در آن زمان در تعارض قرار دارد، نهادینه نگردیده است.

جریان‌های جهادی، مرحله‌ی نخست انقلاب یعنی ساقط کردن نظام و ارزش‌های مسلط و بازیگران مسلط را به خوبی پیش رفتند؛ نیروهای نظامی خارجی شوروی که حاکمیت ملی کشور را نقض کرده بود، از اثر مقاومت‌ها، رشادت‌ها و پای‌مردی‌های مردم مجاهد و نیز فشارهای سیاسی بلوک غرب از کشور خارج شد و دولت مورد حمایت مسکو را که – از یک‌سو با دین و باورهای اعتقادی جامعه سر ناسازگاری داشت و از سوی دیگر، نخبگان و بزرگان جامعه و هر فردی را شب هنگام از خانه‌های شان برده و زنده به گور کرد – سقوط دادند. اما، در مرحله‌ی دوم، پای برخی‌ها لنگید و در باتلاق‌ها گیر ماند. اسیر «دست‌وپابسته‌ی» مطلق‌گرایی، افراط‌گرایی و انحصارطلبی شده و قربانی‌ها، هزینه‌ها و عرق ریختن‌های مردم مجاهد و مسلمان را نابود کردند. بنابراین، این انقلاب در یک مرحله پیروز و موفق شده است؛ نظام سیاسی، ارزش‌ها و بایدها و نبایدها و بازیگران سیاسی حاکم را از میدان خارج کرد، اما، خود نتوانست – مرحله‌ی دوم مهمتر از مرحله‌ی نخست – نسخه‌ی جایگزین‌اش را نوشته و در جامعه عملی نماید. پس نمی توان انقلاب پیروز و موفق خواند و چندان موجب افتخار هم نیست.

نرخ اسعار خارجی نرخ اسعار خارجی در بدل پول افغانی
دکمه بازگشت به بالا
بستن