بدخشان؛ تنها از دُور زیباست!
من در تمام دادخواهیها و راهپیماییهای که در چند سال پسین در کابل صورت گرفتهاست اشتراک کرده ام،چه این دادخواهیها تک قومی بوده ویا چند قومی.شرکت کردنم در راهپیماییهای مدنی در کابل برایم آموخت که خیلی وقتها ما فقط دانه های بازی هستیم ودگران از ما استفاده می کنند.بعد از یک مدت بیکاری و دربدری،دوباره به زادگاهم «بدخشان» برگشتم.بدخشان که همه در بیرون بنام یک استان فرهنگی و زیبا می شناسندش.حتا در خیلی مجلسهای که در کابل میان جوانان گرفته میشود،نام بدخشان خود افتخاریست بزرگ و منسوب بودن به این استان تاریخی و فرهنگی،آدمی را بال میدهد.به همین گونه آنهاییکه بدخشانی هستند و در کابل ویا دگر جاهای افغانستان زیست دارند،تصاویر بدخشان را یکی پیدگر بامتن های زیبا در رخنامهی شان پست می کنند.اما فرق میان بدخشان بیرونی و بدخشان درونی در چیست ؟
به عنوان یک بدخشانیباید اعتراف کنم که بدخشان دگر آن شکوهی وعظمت گذشته را ندارد،چه از نگاه امنیت اجتماعی وچه از بُعد فرهنگی وزیبایی.بدخشان دایرهی وحشتناکی شده است،دایرهی پر از مافیاهایی دژخیمگرا و خونخوار! اگر از بازیهای بزرگ منطقهی در باب ناامن سازی بدخشان رد شویم،واین معظل بزرگ را به آینده بسپاریم،بازهم بدخشان را نمیتوان یک استان خوب و دوستداشتنی شبیه گذشته تلقی کرد.بیشتر شهرستان های بدخشان در خطر سقوط بدست طالبان قرار دارد و چند شهرستان هم،از مدت طولانی زیر حاکمیت طالبان است.حالا تاریخچهی پیداییش طالب در بدخشان و دستهای دخیل در این پدیدهی شوم را همهبهتر از من می دانند.
اما بحث دگر این است که چرا فیض آباد مرکز بدخشان باوجودکه در حاکمیت دولت قرار دارد،امن نیست!؟
پاسخ دادن به این پرسش آنچنانکه دگران می پندارند امر سادهی نیست.از بازیهای درون حزبی تا عقدههای نمایندههای بدخشانی در میان یکدگر،همه شامل این پاسخ می شود.ما در بدخشان نمایندههای داریم که بخون یکدگر تشنه هستند و هر ازگاهی برای بر زمین زدن حریف،از تمام مرزهای انسانیت پافراتر گذاشته و مردم را به جان هم می اندازند،شهردار فیض آباد هنوز تعریف شهر وشهرنشینی بلد نیست،گروههای مسلح که از جانب بزرگان دولت به شمول بزرگان بدخشان تجهیز و تمویل می شوند،در مرکز و شهرستانها بیداد می کنند.حکومت محلی توان مقابله با گروههای مسلح مسوول وغیر مسوول را ندارد.شهر فیضآباد از حضور افراد مسلح لبریز است و برای مردم عادی به ویژه دخترخانم ها امن نیست،اگر موتری دختری رابلند کرده و تجاوز کند،هیچ کس صدا بلند نمی کند،نه مسولان دولت و نه هم مردم عام؛گروههای که در بدخشان گاهی اوقات صدای دادخواهی بلند می کنند،صدای شان به نفع شان بلند میشود و در مقابل بیعدالتی های ارباب خویش خاموشی اختیار می کنند.جنگکه امروز بین دو قمندان که هردو در چوکات دولت وظیفه دارند،رخ داد و جان چند انسان را گرفت،جنگ نخستین شان نیست.اینها چندین بار باهم درگیرشده اند و بهای درگیری را مردم عام پرداخته است.نمایندههای مجلس ما چنان در تقرری ها بر سری هم می کوبند که کلیدی ترین ریاستهای بدخشان بدست گروهای بیرونیست. در یک کلام بدخشانیان در میان هم می جنگند و دگران سیاست می کنند.
پ.ن : پیامم برای جوانان عدالت خواه بدخشانی این است که بیشتر ازهمه جاها،بدخشان به دادخواهی نیاز دارد.اگر جوهری عدالت خواهی در سینه دارید،بیایید چهرههای این مافیاهای درونی را فاش نمایم و نخست برای بدخشان کار کنیم .
نویسنده: عبدالمقسط مرجو