دو سالگی حکومت طالبان/چرا جبهات ضد طالبان موفق نشده اند کشورها را با خود همسو کنند؟
پس از سرنگونی جمهوریت و سلطه مجدد طالبان بر افغانستان چندین جبهه نظامی و سیاسی در مخالفت با طالبان شکل گرفته است، ولی هیچ یک از این جبهات تاکنون به گونهای مطلوب و کارآ نتوانسته که حمایت کشورهای مطرح و تاثیر گذار را به دست آورد و آنان را در سیاست افغانستان با خود همراه سازد.
یکی از مهمترین مشکلاتی که باعث عدم حمایت کشورها از جبهات ضد طالب میشود، پیچیدگی اوضاع افغانستان با توجه به گذشته ۴۰ ساله و همچنین رقابت کشورهای منطقه و جهان بر سر طالبان به عنوان گروه مسلط بر افغانستان در شرایط کنونی است. امروز طالبان به عنوان یک نیروی نیابتی بالقوه و مسلط، هم برای امریکا جذاب است و هم برای کشورهای منطقه. هر دو بلوک تلاش دارند که طالبان را با سیاستهای خود همراه کنند. کشورهای منطقه و همسایه با امتیازات سیاسی و واگذاری سفارتخانهها و نمایندگیهای سیاسی افغانستان این تلاش را شدت بخشیدهاند. امریکا هم با ارسال بستههای دالر و نشستهای استخباراتی روابط اش را با طالبان عمق بخشیده است. بنابر این کشورهای تاثیر گذار تلاش دارند به جای هزینههای اضافی و ایجاد درد سر و درگیری جدید، سیاستهای خودرا تاحد امکان از طریق طالبان دنبال کنند. از همین رو به جبهات ضدطالب زیاد روی خوش نشان نداده اند.
مسئله مهم دیگر در عدم علاقمندی کشورها به جبهات مخالف طالبان، نبود جبههی منسجم جنگی و سیاسی از سوی این جبهات است. اگر به تاریخ مبارزات سیاسی و میدانی در کشورها نظر افکنیم، به وضوح میبینیم که تا وقتی جبهات قدرتمند و با اراده از درون کشورها شکل نگرفته، هیچ کشور و نهادی اراده و جرئت سرمایهگذاری و تعامل با گروههای مخالف را نکرده است. این تجربه را در کشورهای کیوبا، ویتنام، کوریا، چین، و در همین یکی دو سال اخیر در اوکراین ما شاهد بودهایم. در جنگ اوکراین تا وقتی که ثابت نشد که زلنسکی در مقابل روسیه ایستادگی میکند، کشورهای غربی محتاطانه به این کشور نگاه میکرد؛ ولی پس از چند هفته درگیری، وقتی عزم زلنسکی برای مقاومت ثابت شد، میلیاردها دالر کمک به این کشور سرازیر کردند. البته مسئله منافع و سیاستهای پشت پرده و تقابل شرق و غرب سر جایش محفوظ که مجال بحث در آن نیست.
یکی از موارد مهم دیگر در عدم همراهی جهان با جبهات ضد طالبان، ترکیب غیر متجانس این جبهات است. در حالیکه قبلا و در دهه ۹۰ سیاست و حدود و ثغور جبههای ضد طالبان و افراد و شخصیتهای مطرح آن معلوم و مشخص بود؛ اما در شرایط کنونی این ترکیب به شدت غیر قابل اطمینان شده است. یعنی در ترکیب و متن این جبهات افراد با افکار و ایدههای مختلفی از جهادی و لیبرال گرفته تا کمونیستی و… جمع شده اند که بسیاری هم برای منافع کوتاه مدت حضور دارند، که این امر حمایت از این جبهات را برای هر نهاد و کشوری دشوار ساخته است. به گونهی مثال در ترکیب جبههای مقاومت افرادی در راس آن هستند که در گذشته با سیاستهای امریکا در افغانستان همسو بوده و حتی متهم به همکاری با دستگاههای استخباراتی امریکا میباشند، این مسئله شاید دلیل اصلی و اول نباشد ولی طبعا یک مورد مهم برای عدم حمایت کشورهای شرقی از این جبهه میتواند تلقی شود. همچنین شخصیتهای که با نگاهی به شرق حضور دارند، قطعا مورد قبول غرب نبوده و دلخوش به حمایت غرب نباید باشند. همینطور در شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان نیز افرادی از طیفهای مختلف که پیشینه رابطه با کشورهای متنوع را دارند، حاضر هستند؛ از این رو به نظر نویسنده کشورها نمی توانند که بدون در نظر داشت علایق و گذشته این افراد تصمیم بر حمایت بگیرند. بنابراین یکی از مشکلات دیگر برای عدم همراهی و حمایت همین ترکیب نامتجانس این جبهات است.
نکته اخیر هم اینکه اکثریت سران جبهات ضد طالبان گذشته ی فعالیت ۴ دهه ای در جنگ و صلح افغانستان را در کارنامه دارند. حداقل جوانترین و کم تجربه ترین آنان در قضایای بیست سال گذشته به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم دخیل بوده و رفتار شان از سوی کشورها سبک و سنگین شده است. کشورها به درستی میدانند که چه تعداد از این افراد و شخصیتها دنبال منافع مقطعی هستند و از سوی هم تاچه حد اختلافات عمیق در درون این جبهات وجود دارد و میدانند که در بیست سال گذشته اکثریت این سیاسیون چقدر متزلزل ظاهر شدند.
بنابراین سیاست گذشته این سیاسیون نه فقط که بخشی از تاریخ است، که نگاه آیندهی یک جریان و جغرافیا را نیز شکل داده و خواهد داد. از این رو کشورهای که توقع حمایت و همکاری از آنان میرفت، قضاوت و مبنای این کشورها براساس همین اسلوبها و سیاستها استوار بوده و خواهد بود. بنابراین آنچه مسلم و مبرهن است اینکه سیاه و سفید در صف و جمع مخالفین طالبان فعلا باهم سوخته و پیچیدگی و باریکی های سیاست اوضاع را به اینجا کشانیده است.