مرگ فقط برای همسایه نیست
خبرگزاری رشد- مسلمانان براساس نظریه ابوالحسن اشعری، خوبی و بدی اخلاقی را از فرمان عقل خارج ساخته و در اختیار شارع قرار دادند. این نظریه برای بیش از هزار سال است که بر ذهن و روان مسلمانان و مردم افغانستان حاکمیت داشته است و به ظاهر با مشکل جدی برنخورده است؛ اما امروزه که عقاید و باورهای دینی مردم به شدت متزلزل شده و از سوی دیگر، ارزشهای جایگزینی هم برای آنها مطرح نشده است؛ کاستیهای این نظریه به خوبی هویداست.
امروزه آشکارا دیده میشود که ارزشهای دینی به ارزشهای قومی، زبانی، فرقهای و مانند آنها تقلیل یافته تا آنجا که مذهب و اسلام جای خود را به قومیت، زبان، منطقهگرایی و فرقهگرایی داده است. قبل از آنکه از رنج دیگران رنج بریم، به قوم و مذهبش نگاه میکنیم و بعد درباره او قضاوت میکنیم. به همین دلیل است که معمولا کسی در این سرزمین پیدا نمیشود که به رغم شعارهای دینی، اسیر تعصبات قومی، منطقهای، زبانی و فرقهگرایانه نباشد. روشن است که ارزشهای قومی – به صورت طبیعی – به لایههای کوچکتر خرد میشود تا آنکه سرانجام سر از ارزشهای درون قومی و فردی برآورد و حتی افرادی که در رأس هرم قدرت قرار دارند لزوما قومی نمیاندیشند؛ بلکه محبوس در زندان تصورات فردیاند که سرانجامش، فقط در نظر گرفتن منافع شخصی است. بنابراین، آنچه امروزه بر رفتار و اندیشه مردم ما و جوامع مشابه حاکمیت دارد، فقط ارزشهای فردی و درنظر گرفتن سود و زیان شخصی و حداکثری قومی است و هریک خوشحالیم که امروز «من» کشته نشدم و کشته شدن دهها و صدها انسان دیگر مهم نیست؛ مهم این است که من حیات و قدرت دارم حتی اگر به قربانی شدن صدها و هزاران انسان منتهی شود.
افراد عادی در درون چنین جامعهای، قوانین اجتماعی را نه نجات بخش، بلکه زنجیری میپندارند که بردست و پای ضعیفان بسته شده؛ تعهد و پایبندی به آنها نه نشانه رشد و ثبات اجتماعی، بلکه نشانه ساده اندیشی دانسته میشود. میزان رشد اجتماعی و عقلی افراد در یافتن راههایی برای تخطی از قانون و یافتن راهکارهایی برای دور زدن قوانین و یا انتخاب کردن خط مستقیم میان دو نقطه است. بسیاری از تخلفات اجتماعی و اخلاقی ما به این وسیله توجیهپذیر میشود.
ایثار و فدارکاری نه؛ بلکه حتی توقع رفتار انسانی رنگ میبازد؛ به دلیل اینکه وقتی غریقی را میبینند که نه خویش وی است و نه همکیش وی، نه ثواب اخروی دارد (به دلیل ضعف ایمانی) و نه ثواب دنیوی (به دلیل اینکه در جامعه، نه تنها تشویق نمیشود، بلکه نشانه عقب ماندگی دانسته میشود)، چگونه میتواند برای نجات چنین غریقی اقدام کند و جانش را به خطر اندازد یا دست فقیری را بگیرد. در چنین وضعی، که از افراد در رأس هرم قدرت تا مبلغان دینی، به فکر منافع فردی و دور زدن قوانین هستند، چه انتظاری میتوان از سرباز، پولس و اردوی ملی داشت که جانش را به خاطر ارزشهای رنگ باخته به خطر اندازد یا کارمند ساده یک اداره رشوه نخورد؟
وقتی ساختار اجتماعی ما اینگونه است، باور راسخ دارم حتی اگر پیامبری هم در میان ما آید و براساس ساختار موجود به اصلاحگری بپردازد، ناتوان خواهد بود، همانگونه که بسیاری از پیامبران الهی ناکام بودند و تعداد پیروان آنان بعد از سالها تبلیغ به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد؛ مگر اینکه بتواند جایگزینی برای اخلاق اشعری ما و تن دادن به قضا و قدر الهی بیابیم و قبول کنیم که مرگ فقط برای همسایه نیست.
در سوی دیگر، با گروهی روبهرویم که قرائت بسیار بدوی و به دور از عقلانیت از اسلام دارد و این قرائت را قرین مطالبات منحط قومی ساخته است. این گروه، به چیزی جز رسیدن به قدرت کامل و پیاده کردن قرائت بدوی خود از اسلام، نمی اندیشد و برای آن دست به هر کاری می زند. مجوز تمامی آن جنایتها بدون تردید، آموزههای دینی است؛ آموزههایی که به دور از عقلانیت است.
بنابراین، در یک سو گروهی است که غرق در تعصب مذهبی و قبیلوی است و در سوی دیگر، نه همبستگی ملی و است و نه حتی قومی و نه از منافع کلان خبری است؛ انسانیهایی که تصور میکنند که مرگ فقط برای همسایه است.
با این اوضاع، کاروان مرگی که جنایت کاران راه انداختهاند، به سراغ همه ما خواهد آمد.
رحمت الله رضایی