سلام سرباز وطنم؛ میدانى خواست میلیون ها هموطن ات چىست؟
خبرگزاری رشد- هموطنان ات میخواهند تا سنگر به سنگر نزدت آمده؛ جبین آفتاب سوخته و خاک آلود ولی پرنورت ، چشمان خسته ازبیخوابى وآزرده ات- ولی صبورو با وقارات، دستان سرد- ولى قلب گرم ات را بوسه زنند و سر تعظیم به پای پاکیزهگی، دیندوستی، وطندوستی،ایثارگری و قامت استوارات فرود بیاورند تا اندکی توانسته باشند از تو و فداکاری هایت قدر شناسی کنند.
سربازم!
تو یگانه امید مردم ات هستی- میدانى چرا؟ زیرا آنها می دانند که تو سربازى هستى که سر میدهی اما سنگر نه! این تو هستی که در دفاع از وجب وجب خاک ات؛ از بدخشان تا سرپل، از جوزجان تا سمنگان، از فاریاب تا به هلمند و نیمروز، از پکتیکا تا به ننگرهار-کنر- نورستان ایستادهای. این تو هستی که در دفاع از این مرز و بوم، در دفاع از نوامیس ملى انگشتت را از ماشه و چشمات را از جَرِى جَوَک تفنگات دور نمیگذاری. این برای آنست مبادا دشمن حریمات، دشمن آرامش هموطنانات، دشمن سیاه دل و سیاه روى مردم ات، دشمن تعالى و ترقى فرزندان وطنات ترا غافل از وظیفه مقدس ات سازد و با چکمههاى نامیمون و ناپاکاش به سنگر ات، به دِه و دِیار ات، به کوچه و پس کوچه ات، به شهر زیبایت، به دیوان و دفتر- سرانجام به ارگ نامدار ات، راه یابند!
مردم ات میخواهند جبین گشاده ات، چشمان تیز بین و دستان آهنین ات را به چشم بمالند و ببوسند!
اما سرباز عزیز وطنم!
میدانم ترس و دلهره داری!
ترس و دلهره از دشمن نه!هر گز نه! به هیچ وجه نه!
ترس و و دلهره از آبستن حوادثی که در ماحول ات میگذرند! ترس و دلهره از آنچه درکاخ های بلورین ومرمرین ، در کاخ های رنگین و مستحکم کابل ات میگذرد! ترس و دلهره از بهر آنست که تو آنچه را که در میان دود و باروت ، میان خون و خاک ، با از دست دادن اعضای بدن ات ، با از دست دادن همسنگران عزیز ات، به ماه ها دورى از مادر سالخورده ات، خانم و اولادهای قد و نیم قد ات؛ و بالاخره به قیمّت میلیونها لیتر خون ات بدست آورده اى ولی و صد افسوس در معاملات پیدا و پنهان ، ترفند ها و سهل انگاری های سیاسی بعضى کج اندیشان از دست ندهى! ترس و دلهره از اینکه تو در سنگرهاى داغ جنگ «مارجه و خُستک»، «برمل و گومل»، «اچین و کامدیش»، «المار و اسمار» و …… مصروف جنگ و دفاع باشى و در اینجا دشمنانت از عقب جبهه از کوه هاى سر به فلک هندوکش و بابا، از کوه سلیمان تا کوه سپین غر و فیروز کوه، بالاخره تیر کش ها و گنگره هاى بالا حصار و کاسه برج، علیه تو سنگر نگیرند!
آری! ترس و دلهره ات بخاطر این است که میدانى احساس بعضى از هم میهنان ات همچون اشکهاى یتیمان و بیوه زنان میهن مان خشکیده اند، همچون سنگهاى وطن مان رنگین ولى بى جان شده اند، و یا همچون گیاهان کوهىمان از فضل طبیعت روییده اند، طفیلی بزرگ شده اند و دوباره در ریشه خشک شده اند. روزی و روزگاری گِردبادها نرم طبیعت همانگونه که آورده اند دوباره با خود برده اند. یا اینکه در دریا ها و بحر هاى بیگانهگان طعمۀ نهنگهای آدمخوار شده اند؟! یا اینکه بعضى از هموطنانت آنقدر بزرگ شده اند که فکر میکنند؛ هیچ طوفانى به آنها گزند نتواند رساند!؟ و یا هم آنقدر از مکیدن خون همنوعان خویش همچون جوکهاى خود پرورده، مست و مستان شده اند که نمیخواهند وزش طوفان را احساس کنند!؟ یا اینکه دیوار هاى قصر ها نمیگذارند تا اشک یتیمان و بیوه زنان را ببینند!؟ یا اینکه آنها را از غرق شدن و فنا شدن پیتو و گودر ما، ده و دهات ما، کوچه و شهر ما هراس و باکى نیست و به قول معروف؛ “دنیا را آب بگیرد- مرغابى را تا بجلک پای اش است!” فکر میکنند!؟ و یا هم میخواهند همچون سنگ هاى رنگین برجاى شان گران و سنگین بمانند!؟ یا هم آنها را باکى نیست که تا امید ها، آرزو ها و امیال هاى کیها همچون گیاه هاى خود رو میرویند و خشک میشوند و گِردباد حوادث آنها را از این شهر به آن شهر، از این مُلک به آن مُلک و از این بحر به آن بحر با خود میبرند!؟
اما سرباز عزیز وطنم!
نگران نباش، وبدان که تنها نیستی و این سرزمین سلطان محمود غزنوى، احمد شاه بابا، میرویس خان، غازى محمد اکبر خان، میر مسجدى خان، احمد شاه مسعود و غازى محمد جان خان و ببرک خان و بابه مزارى و هزاران قاسم خان است، دشمن و همراهانش بدانند که هزارها غازی و ملیون ها سرباز افغان از نسل جوان و بزرگان قهرمان از وطن، ارزش های زنده گی مان دفاع میکنند و در پهلویت هستند و به امید پنجاب و مزدوران سیاه دل و کور دل شان نمى نشینند!
و من الله التوفیق!
از برگه ی رحمت الله نبیل رییس پیشین امنیت ملی